فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

ازدواج با یک شرور دل‌رحم

قسمت: 139

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

چپتر صد و سی و نهم: ارشد، همسرم شنیدش که تو ازدواج کردی و بهم گفت که براتون هدیه بیارم.(2)

یه نگاه تاریک و خشن از چشم های نابینای یوان جو، سریع گذر کرد. اون مژه های بلندش رو پایین انداخت تا اون افکار وحشتناک رو پنهان کنه. با تحمل دردی که از مریدیان های شکسته اش میاومد، یه تکه چوب از توده هیزم هایی که توی راهرو بود رو برداشت و یه فنجان کج و کوله به همراه یه در براش، تراشید.

یوان جو به سردی فنجان رو فشار داد و برگشت. قیافش سرد بنظر میرسید. «من انجامش میدم.»

روان چیویو نفهمید که چرا گرگ یهو ناراحت شده. از اونجایی که گرگ این پیشنهاد رو داده بود، پس هیچ دلیلی برای اصرار کردن وجود نداشت. «باشه.»

رپتور که شاهد همه چیز رو از ورودی غار بود، نتونست خودش رو کنترل کنه و از تعجب داد زد:«کککککررررکاااا.»(فاک)

___

«خب؛ برادر تیان شو از قبیله شن اومده؟!» روان چیویو دید همونطور که رپتور به داخل غار اومد تا از دست باران پناه بگیره، به فرم انسانیش دراومدش. زمانی که اون از رپتور به فرم انسانیش تبدیل شد، پرهاش به یه دست لباس کامل تغییر شکل دادن و تعجب روان رو برانگیخته کردن.

چرا این شیطان میتونست پرهاشو به یه دست لباس تبدیل کنه، اما یوان جو زمانیکه فرمش رو تغییر میداد بدون لباس میموندش؟! آیا اون پرنده شیطانی تو این زمینه، استعداد بیشتری داشت، یا گرگ بی عرضه بودش؟!

«بله.» تیان شو یه فنجان آب داغ تو دستش داشت. اون یه گوشهای با عرق سرد روی سرش ایستاده بود. رپتور جرات نمیکرد یه کلمه اضافی با روان چیویو صحبت کنه. شاید این انسان هنوز متوجه نشده بود...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب ازدواج با یک شرور دل‌رحم را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی