ازدواج با یک شرور دلرحم
قسمت: 134
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر صد و سی و چهارم: حرف هایی که روان میخواست بزنه، تبدیل به یه آشفتگی درهم و برهم شد.(1)
روان با عجله بازوی گرگ رو رها کرد و غیر ارادی غلت زد، در حالیکه این کار هارو انجام میداد، دم گرگ رو له کرد.
اون در مورد گرگ خواب دیده بود و زمانی که از خواب بلند شده بود، با همون گرگ زیر یه پتوی پوست حیوانی بود. این اتفاق ها یکم تحریک کننده بود.
روان چیویو سریع پلک زد و دست لرزان و ضعیفش رو بلند کرد تا اشک هاشو پاک کنه. اون لبش رو گاز گرفت. روان با وجود عرق سرد، احساس گرما کرد.
هیچ اتفاقی نیفتاده، نه؟!
روان با دقت چک کرد و متوجه شد هردوی اونها لباس به تن دارند. به غیر از اینکه لباس هاشون یکم بهم ریخته شده بود، هیچ نشونه ای از وقوع اتفاق خاصی وجود نداشت. تنها تو اون زمان بود، که روان چیویو آهی از سر اسودگی کشید.
اون تصویر یوان جو رو به یاد اورد که شب گذشته، با خشونت پرده پوست حیوانی رو با دست های خونی، محکم میکرد. روان چیویو پیشونیش رو که مثل قبل داغ نبود رو لمس کرد. خیالش جمع شد و از روی آرامش، نفسش رو بیرون داد.
روان دیشب احساس میکرد که تو آب سرد فرو رفته و یکم بعد یه اجاقک سفت و سخت ظاهر شده بود.
اون علت رفتار های عجیب دیروز یوان جو رو فهمید. دلیل نگرانی و دلواپسی گرگ برای تعویض پرده این بود که احتمالا دیشب هوا خیلی سرد بود. دلیل خوابیدنشون هم زیر یه پتو، محتملاً به این خاطر بود که خودش به سمت گرگ رفته بود.
با فکر کردن به این ا...
کتابهای تصادفی

