ازدواج با یک شرور دلرحم
قسمت: 121
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر صد و بیست و یکم: چرا اون گرگ گل چیده بود؟ یعنی برای اون بودش؟!(3)
یوان جو که همیشه بدشانس بود و زمان زیادی رو صرف پیدا کردن درخت های مناسب برای هیزم میکرد؛ امروز به طرز فوق العاده عجیبی خوش شانس بود. شاید، به این خاطر بود که اون داشت به همسر کوچولوش که الان تو خونه بودش، فکر میکرد. بنظر میرسید اون به طور ناخواسته، محافظت توسط یه قدرت مرموز رو دریافت کرده. اون تو راه به دست آوردن هیزم، با هیچ یک از حیوانات وحشی یا شیطان های ضعیفی که انتظار دیدنشون رو داشت؛ برخورد نکرد.
یوان جو به فرم گرگیش در اومد. اون از قدرت شیطانیش برای افزایش سایز فرمش استفاده کرد تا اینکه قدش به چندین متر رسید. در حالیکه پنجه راست عقبش رو برای حمایت روی زمین قرار داده بود، پنجه های جلوییش روی درخت سطح دو گذاشت و با احتیاط چوب و شاخه های مرده رو شکوند.
اون بعد از اینکه هیزم کافی برای بیشتر از یک ماه، مصرف رو جمع کرد؛ پنجه هاش رو پایین آورد و چوب سخت درختی رو که نزدیک درخت های هیزم رشد کرده بود رو جدا و بعد شکوند. یوان جو تصمیم گرفته بود این چوب سخت رو باخودش برگردونه و باهاش تشت و کاسه بسازه.
در حال حاضر، اونها از همون یه کاسه استفاده میکردند. با وجود اینکه یوان در مورد اشتراک گذاشتن غذاشون تو کاسه ناراحت نبود؛ اما اگه یه روزی میومد و اون قادر به کنترل انرژی شیطانی نبود و اندازه ای که میتونست روان چیویو رو لمس کنه، بیشتر از چیزی میشد که روان میتونست دفع کنه؛ خیلی بد میشد و اتفاقات بدی می افتاد.
روان با موندن در کنارش، زندگیش سخت و دشوار تر از قبل شده بود. اون نمیخواست که علاوه بر این، روان ریسک غیرضروری رو تو زندگیش بپذیره.
یوان جو بیشتر انرژی شیطانیشو مصرف کرده بود و مردیان هاش به شدت درد میکردند. یوان، چوب رو با تاک های خشک...
کتابهای تصادفی

