ازدواج با یک شرور دلرحم
قسمت: 13
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر 13- زمانیکه بدن شکستهاش رو میبینه. (2)
چه انسان رقت انگیزی! با چه نیرنگی تونسته بودند روان چیوچیو رو گول بزنند تا خواستار ازدواج با اون بشه و مثل شوهرش با اون رفتار کنه؟
بله، حتما دلیلی داشت. گرگ احساس میکرد به واقعیت قدمی نزدیکتر شده.
اون متوجه شد که چرا دختر رفتارهای عجیب غریبی داره، شیاطین گرگ قبیلهاش دروغگوهای خیلی خوبی بودند. حتما آنها تصویر خیلی خوبی از او تو ذهن دختر کشیده بودند. اون ها حتما بهش گفتن -
«رئیس قبلی ما، یوان جو، یه گرگ خاکستریِ قوی و خوشتیپه. اون فقط تو جریان جزر و مد وحش یکم زخمی شده. شاید زخماش جدی به نظر بیان ولی خیلی سریع خوب میشن. چون یکم نسب به همه چی سوظن داره و مشکوکه تو نباید هیچ ترسی نشون بدی. و تا زمانی بتونی خونسردیات رو حفظ کنی و با این گیاهان زخمهاشو التیام بدی؛ میتونی به قلبش راه پیدا کنی.»
«اون به اندازهای که بقیه میگن گرگ بدی نیستش، اینها همه شایعهاس. اون خیلی خوب و مهربونه.»
«اون غذاهای زیاد و پوست حیوانات زیبایی تو غارش نگه میداره. علاوه بر اینا شخصیت خیلی لطیفی داره. اون از این مدل گرگهایی نیست که بدون گفتن یه کلمه آدمها رو بکشه. اگه تو باهاش ازدواج کنی، تو آینده از قبیلت به خاطر اینکارشون تشکر میکنی. و تو آینده زندگیای خواهی داشت که همه آدمها و شیاطین بهت حسودی میکنن.»
<...کتابهای تصادفی

