فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس

قسمت: 864

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
فصل ۸۶۴: گنج درجه افسانه‌ای و وقاحت شیاطین
با وجود آن‌که چابکی آرتیکونو بی‌همتا بود و حملات جادویی‌اش نیز قدرت شگفت‌انگیزی داشتند، اما دفاعش کاملا ضعیف بود! مانند سایر جانوران جهش‌یافته پَردار یا خَزدار. و دقیقا به‌خاطر همین دفاع ضعیف بود که پرنده سطح ۱۵۱ حین برخورد با چنین مهارت ترسناک و قدرتمندی نتوانست دوام بیاورد، و بلافاصه جانش را از دست داد.
در نهایت تعجب بای زه‌مین، آرتیکونوی مرتبه سوم پس از برخورد قضاوت خون سرخی که حواله‌اش کرده بود و فروپاشی کامل بدنش، فقط یک سنگ روح مرتبه سوم از خود به جای نگذاشت، و همراه آن، یک پَر مرموز را نیز به زمین انداخت!
«همم، یه پَر؟ چه عجیب! به‌نظرت این پَر واسه دُمِشه؟»
«انگار آره! فقط مثل اینکه یکم آب رفته!»
«راست می‌گی، خیلی کوچیک‌تر از چیزیه که اول بود. حتما دلیل قانع‌کننده‌ای پشتش هست. یه نگاه به رکورد بنداز ببینیم چیزی می‌فهمیم!؟»
«باشه، الان می‌بینم.»
]پَر انتهای یخ (گنج درجه افسانه‌ای): وقتی روی جانوری پرنده‌ مانند قرار گرفته باشد یا که به بخشی از یک تجهیزات اضافه شود، اثرات پَر انتهای یخ بلافاصله فعال می‌شود. اثر: قدرت مهارت‌های نوع یخ را تا ۲۰ درصد افزایش می‌دهد و حین فعال‌سازی مهارت‌های نوع یخ، میزان مانای مصرفی را ۲۵ درصد کاهش می‌دهد. در صورتی که صاحب آن حداقل ۵ مهارت نوع یخ داشته باشد، +۲۰۰ به تمام آمار‌های او اضافه می‌شود.[
با خواندن اطلاعات ثبت، نفس بای زه‌مین از حیرت حبس شد، و ناخودآگاه پَر را محکم‌تر گرفت.
مگر می‌شد! یک گنج درجه افسانه‌ای خیلی تصادفی و بسیار ساده به دستش افتاده بود! خودش هم درست زمانی که به هیچ وجه انتظارش را نداشت!
بای زه‌مین در ابتدا با این امید وارد دانجن شده بود تا شاید حین مبارزه‌های متعدد بتواند گنجینه‌ای با درجه بالا به‌دست بیاورد، اما حقیقتش اصلا فکرش را هم نمی‌کرد که حتی پیش از رسیدن به جایی که گنیجینه متولد شده بود بتواند چنین گنجینه‌ها و منابع نفیس و ارزشمندی را به‌دست آورد، که نَفَس هر کسی تنها با دیدن‌شان بند می‌آمد!  
 در واقع، دستاوردهای بای زه‌مین در همین مدت کوتاه حضورش در دانجن آن‌قدر زیاد بودند، که حتی اگر همین حالا تصمیم می‌گرفت که فلنگ را ببندد و دانجن را خیلی ساده و بی‌سرو‌صدا ترک کند و نخواهد که برای گنجینه‌ اصلی که باعث تشکیل این دانجن بود بجنگد، باز هم با دست پُر بیرون می‌رفت، آن‌قدر پُر که ارزش آن ۸ روز سپری شده در دانجن برایش هزاران‌بار بیشتر بود. 
لیلیث نمی‌دانست که بای زه‌مین چه چیزی در ثبت‌ پَر خوانده است. و با دیدن حال و روز او که  خشکش زده بود و ضربان قلبش نیز از شدت هیجان غیرعادی شده بودند کمی سگرمه‌هایش در هم رفت، و انگشت اشاره‌اش را دراز کرد و خواست نوک پَر آبی یخی زیبا را لمس کند؛ بای زه‌مین چرا انقدر بهت‌زده بود؟ مگر این پَر چه چیز خاصی داشت؟
با این حال، بای زه‌مین در لحظه‌ آخر و پیش از آن‌که لیلیث بتواند پَر را لمس کند به خود آمد، و انگار که از خلسه‌‌ بیرون آمده باشد واکنش نشان داد و پَر را با عجله قاپید و در توشه‌اش گذاشت، و نگذاشت اطلاعات ثبت برای لیلیث آشکار شود؛ بهتر بود که او چیزی از این پَر نمی‌دانست... 
لیلیث که از رفتار مشکوک بای‌ زه‌مین گیج شده بود با تعجب از او پرسید: «داری چی‌کار می‌کنی؟ بذار منم اون پَر رو ببینم، اصلن چی هست؟»
«این...» بای زه‌مین لحظه‌ای تردید کرد که چه بهانه‌ای بتراشد، و سپس بلافاصله اولین چیزی که به ذهنش رسید را گفت: «این پَر در واقع یه جور ظرف ذخیره ماناست! می‌تونی توش ماناتو ذخیره کنی!»
«...» لیلیث که متوجه رفتار غیرعادی بای زه‌مین شده بود با تردید نگاهش کرد، و پس از مکثی کوتاه گفت: «جدا؟ اگه این‌جوریه پس چرا وقتی خواستم بهش دست بزنم عین دیوونه‌ها کشیدیش کنار و با عجله ازم قایمش کردی؟»
بای زه‌مین هم بدون آن‌که حتی به کلماتی که پشت هم ردیف می‌کند فکر کند بی‌درنگ پاسخ داد: «آخه دقیقا موقع ارتباط گرفتنم با پَر و متصل کردن ظرف مانا به خودم خواستی بهش دست بزنی. یه لحظه ترسیدم اگه یهویی وسط کار لمسش کنی شاید یه جای کار مشکلی پیش بیاد و پَر درست بهم متصل نشه! واسه همین یهو ناخودآگاه اون‌ جوری ازت دورش کردم.»
«آهان، که این‌طور...» لیلیث کاملا قانع نشده بود و همچنان نسبت به حال و هوای عجیب بای زه‌مین مشکوک بود؛ او قطعا کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه دارد! اما با این حال تصمیم گرفت که فعلا از این بحث بگذرد، و بعدا درباره‌اش سوال کند.
با بیخیال شدن موقتی لیلیث، بای زه‌مین نفس راحتی در دلش کشید؛ نزدیک بود! خوب شد که به موقع واکنش نشان داد و نگذاشت لیلیث ثبت‌های پَر انتهای یخ را ببیند، چون بای زه‌مین برای آن پَر نقشه‌هایی داشت...
شاید آن پَر یک گنج درجه افسانه‌ای بود، اما متاسفانه در حال حاضر هیچ فایده‌ و نفعی برای بای زه‌مین نداشت! چرا که با وجود آن‌که کاربردش مخصوص نبرد و مبارزه بود، اما فقط به درد تکامل‌دهند‌گان روحی می‌خورد که مهارت‌های یخی قوی‌ای داشتند، و خب، بای زه‌مین از آن‌ها نبود... 
حتی اگر بای زه‌مین می‌خواست از آمار اضافه‌ پَر بهره‌مند شود، ابتدا می‌بایست ۵ مهارت نوع یخ را یاد می‌گرفت، چیزی که قطعا اتفاق نمی‌افتاد! چون او میانه و وابستگی بیشتری به آتش و صاعقه‌ها داشت تا یخ! و بماند که هیچ تمایلی نداشت که ۵ جایگاه مهارت ارزشمندش را فدای مهارت‌های طویل و زیادی کند که هیچ همخوانی‌ای با مسیرش نداشتند. 
و درنتیجه، از آن‌جایی که گنج درجه افسانه‌ای فوق به درد خودش نمی‌خورد بلافاصله فکر دیگری برایش کرد. بای زه‌مین از همین الان صاحب جدید آن پَر را انتخاب کرده بود...
-با این حال... ۲۰۰ امتیاز به هر آمار، که مجموعا می‌شه ۱۲۰۰ امتیاز آماری! دقیق همون‌چیزی که از یه گنج درجه افسانه‌ای انتظار می‌ره...
ناگهان، بای زه‌مین کم‌کم حس کرد که شور و شوق و کنجکاوی‌اش نسبت به گنجینه دانجن بسیار بیشتر ش...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی