فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس

قسمت: 34

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

قسمت 34: شیائو لانگ مغرور و شرور (بخش 2)

پس از حدود پنج دقیقه، تمام زامبی‌ها، حتی آنهایی که از همه دورتر بودند، توسط گروه چهارنفره به‌طور کامل نابود شدند.

بای زه‌مین با بی‌تفاوتی به خون انباشته شده بیش از دویست زامبی که حوضچه بزرگی از خون را تشکیل داده بود نگاه کرد. گرچه قیافه‌اش عادی بود، اما وقتی به پنجره وضعیت خود نگاه ‌کرد، چندین فکر در ذهنش سوسو زد.

نبرد فقط چند دقیقه طول کشید اما بای زه‌مین پنج امتیاز استقامت را مصرف کرده بود. درست بود که پنج امتیاز در مقایسه با یک‌صد‌ و هشتاد امتیاز او زیاد نبود، اما این واقعیت که در چنین درگیری کوچکی با زامبی‌ها نیز تا این اندازه سریع استقامتش را مصرف کرده، باعث شد تا بیشتر از گذشته متوجه شود که حتی اگر قوی شده باشد، هنوز به نقطه ای نرسیده که بتواند با لشکری از موجوداتی پایان‌ناپذیر که نه معنای کلمه ترس و نه معنی کلمه درد را می‌دانستند مبارزه کند.

چندصد زامبی خوب بود، اما اگر چندین هزار‌نفر از آنها وجود داشت، حتی خود بای زه‌مین نیز قبل از مصرف کامل استقامتش چاره‌ای جز عقب‌نشینی نداشت مگرنه در آخر تبدیل به غذای زامبی می‌شد.

لیانگ پنگ کمی نفس‌نفس می‌زد. بدیهی بود که آمار استقامت او زیاد نبود و احتمالاً حتی بیشتر از بای زه‌مین که بدنش به طور پیوسته و یکنواخت‌تر تکامل یافته، استقامت خودش را سوزانده بود.

چن‌هه در حالی که انگشتان به ظاهر بی‌حسش را به آرامی می مالید، چند تیر برداشت. علاوه بر این، سینه او به آرامی بالا و پایین می‌رفت؛ حتی اگر مجبور نبود همه‌جا بدود تمرکز بهینه‌ای که باید برای پرتاب سه‌تیر به طور همزمان با دقت کامل انجام می‌داد، چیز ساده ای نبود و فشار زیادی برای او بود.

در مورد شانگوان اما او مثل همیشه بی‌تفاوت بود و غیرممکن که به سادگی بتوان فهمید چه چیزی در ذهنش می‌گذرد.

به زودی گروه بازماندگان وارد رستوران شدند و شروع به بررسی آنچه می‌توانستند و نمی‌توانستند ببرند، کردند. وقتی از کنار اجساد پر از خون عبور می‌کردند، بوی آهن به سوراخ‌های بینی آنها هجوم آورد و بسیاری از آنها مجبور بودند توسط دیگران حمایت شوند تا به جلو حرکت کنند زیرا پاهایشان به حدی شل شده بود که هر لحظه ممکن بود روی زمین بی‌افتند.

* * *

شو فن در‌حالی‌که از پنجره ساختمان کوچک به بیرون نگاه می‌کرد، آرام زمزمه کرد: «چکار کنیم؟»

هه یوهان بیش از یک دقیقه سکوت کرد و سرانجام با تردید گفت: «فکر کنم باید تلاش کنیم باهاشون تماس بگیریم...»

شو فن که چندان مایل به‌نظر نمی‌رسید گفت: «چی؟! و اگه اونا هم مثل شیائو لانگ از آب در‌اومدن و از قدرتشون سو‌ءاستفاده کردن چی؟»

اگرچه او قبلاً پرسیده بود که چه باید بکند اما درواقع امیدوار بود که مجبور نباشد این مکان را ترک کند.

ترس و چیزهایی که در هفته گذشته دیده بود شو فن را به فردی ترسو تبدی...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی