سازنده روح
قسمت: 3
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل سوم: بازگشت | Restart
صدای تپش قلب. تاریکی. سکوت.
همهچیز خاموش بود، تا وقتیکه...
اسحاق با نفسنفس زدن از جا پرید. چشمانش به سقف سفید بیمارستان دوخته شده بود و صدای تند دستگاه نوار قلب در گوشش پیچید. عرق سردی از پیشانیاش چکید. نگاهش خیره بود، اما چیزی را بهخاطر نمیآورد.
نریشن:
هیچچیز… نه صدای جیغ، نه خون، نه نامها. ذهنش خالی بود. انگار همهچیز از او ربوده شده بود، جز یک حس سنگین در سینهاش… حسی که میگفت چیزی درست نیست.
در بیمارستان قدم زد. پرستاری با لبخند گفت:
«***روشکر بیدار شدی. گفتی تصادف کردی، سه روز توی کما بودی.»
اسحاق به سختی لبخند زد.
«آره… یادم میاد یه ماشین... بعدش دیگه هیچی.»
او مرخص شد، بدون سؤالهای زیاد. تنها چیزی که حس میکرد، این بود که باید به جایی برود. به جایی آشنا… انجمن کاوشگران.
ساخ...
صدای تپش قلب. تاریکی. سکوت.
همهچیز خاموش بود، تا وقتیکه...
اسحاق با نفسنفس زدن از جا پرید. چشمانش به سقف سفید بیمارستان دوخته شده بود و صدای تند دستگاه نوار قلب در گوشش پیچید. عرق سردی از پیشانیاش چکید. نگاهش خیره بود، اما چیزی را بهخاطر نمیآورد.
نریشن:
هیچچیز… نه صدای جیغ، نه خون، نه نامها. ذهنش خالی بود. انگار همهچیز از او ربوده شده بود، جز یک حس سنگین در سینهاش… حسی که میگفت چیزی درست نیست.
در بیمارستان قدم زد. پرستاری با لبخند گفت:
«***روشکر بیدار شدی. گفتی تصادف کردی، سه روز توی کما بودی.»
اسحاق به سختی لبخند زد.
«آره… یادم میاد یه ماشین... بعدش دیگه هیچی.»
او مرخص شد، بدون سؤالهای زیاد. تنها چیزی که حس میکرد، این بود که باید به جایی برود. به جایی آشنا… انجمن کاوشگران.
ساخ...
برای خواندن نسخهی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید.
درحال حاضر میتوانید کتاب سازنده روح را بهصورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید.
بعد از یکماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال میشود.
کتابهای تصادفی
