فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

تولد شمشیر شیطانی

قسمت: 2126

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

چپتر ۲۱۲۶ - چای

 جون یافته‌هایش را به نوآ اطلاع داد و بعد او یک بازرسی دیگر در طبقه‌ چهارم انجام داد. متأسفانه نتوانست چیز زیادی پیدا کند. فقط توانست ارتباط خیلی مبهمی بین صافی و لبه‌های محوطه کشف کند.
آن خانه توانسته بود نوآ را هم فریب بدهد و مقابل این خصوصیت، انگشت به دهان مانده بود. او حواس برتری داشت که حتی بهترین دورگه‌ها به آن حسادت می‌ورزیدن، اما با این‌حال، نتوانست بار اول متوجه آن خانه شود.
واضح بود که خانه نقطه‌ی مرکزی کل طبقه بود. شاید حضور قدرتمندی که از داخلش حس می‌شد مربوط به کلید بوده باشد، اما نوآ مردد بود. نمی‌دانست چطوری بدون خراب کردن چمن‌زار، نزدیک آن خانه برود.
«نمی‌تونیم همین‌جا بمونیم،» زمانی که چاره‌ای برایش نمانده بود، نوآ با خودش فکر کرد.
«من می‌رم پایین،» نوآ اعلام کرد و سکوت حاکم بر گروه را شکست.
لاکپشت رده بالایی ناگهان از لاک خود خارج شد و زیردستانش نیز از او پیروی کردند. رهبر قصد داشت چیزی بگوید، اما نوآ زودتر حرف زد. «احتمالاً مبارزه نکنم. می‌خوام با اون موجود صحبت کنم.»
کوه سوزان پرسید: «اگه نتونستی باهاش صحبت کنی چی؟»
«توی این دنیا چیزای زیادی نیستن که غرش‌هام رو نفهمن.» نوآ اطمینان داد.
جون درحالی­که لبخندی پهن بر چهره‌اش نقش می‌بست، اضافه کرد: «اگه هم اوضاع به­هم ریخت، همه‌چی رو نابود می‌کنیم.»
نوآ شوخی کرد: «غافل‌گیر شدم، تونستی خودت رو کنترل کنی. 
حتی بی­خیال، یه مبارزه هم به­هم زدی. مطمئنی حین تله­پورت چیزی از دست ندادی؟» 
«اگه نگرانی، می‌تونی بررسی کنی.» جون طعنه زد.
چشمان موذی نوآ درحالی­که به جون چشم دوخته بودن، تیز شدن و او نیز لبخندی آگاهانه زد. هر دو چند ثانیه به هم چشم دوختن، اما کوه سوزان با صاف کردن گلویش، نگذاشت کاری کنند.
«چه حوصله‌سربر،» جون درحالی­که نگاهش را معطوف می‌کرد، اظهار کرد.
نوآ خندید و شروع به پایین رفتن کرد و زیردستانش از فرصت برای زمزمه کردن استفاده کردند. پیرمرد ظالم به‌نظر میومد از رفتار کوه سوزان عصبانی باشد.
پیرمرد ظالم سرزنش‌کنان پرسید: «چرا مزاحم‌شون شدی؟» 
گابریل با شوخی اظهار کرد: «شاید می‌خواسته به منم یه فرصتی بده.» 
کوه سوزان مفتخر اعلام کرد: «همین الانش کل طبقه رو نجات دادم.»
پیرمرد ظالم پرسید: «از چی دقیقاً؟  رئیس بعد از کاری که کرد، لیاقت یکم تفری...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب تولد شمشیر شیطانی را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی