فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

بازنشستگی بازیکن جریان بی‌نهایت

قسمت: 18

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

چهار روز پیش.

بوریاو تحقیق درباره‌ی یه پرونده‌ی دیگه رو شروع کرد.

با اینکه شبیه موارد مفقودی بود، ولی عینِ دختری که پوستش کنده شده بود نبود.

قربانیا این دفعه اصلا شبیه هم نبودن. جدا از مسن بودنشون، مردها، زن‌ها و حتی بچه‌ها رو شامل میشد. همشون بدون هیچ اثری در طول شب ناپدید میشدن. همگی اتاقشونو در اوج تمیزی و مرتبی، بدون هیچگونه آثار خرابی روی دیوارها و درب اتاقشون ترک کرده بودن. انگار توی هوا دود شده باشن. مقامات نمیتونستن بین پرونده‌ها پیوند و ارتباطی بوجود بیارن، تا اینکه یه سرنخی به چشمشون خورد.

یه آثار عجیبی همیشه توی خونه‌های قربانی‌های مفقودی پیدا میشد.

چوب‌های تیره و پوسیده. نشانه‌های بالارفتن از روی دیوار و تخم‌های حشراتی که روی زمین پراکنده شده بودن.

بعد از چند روز بررسیِ گسترده‌ی پرونده‌ها که هیچ فایده‌ای نصیبشون نکرده بود، پلیس‌ها به آخرین امیدشون رو زدن. شرکت مدیریتی و پژوهشی رویدادهای ماوراءطبیعی بوریاو و ژائو دونگ همون فردِ بدشانسی بوده که برای کمک در انجام اون کار فرستاده شده بود.

ژائو دونگ شمرده‌ شمرده توضیح داد:«... من تجهیزاتو به صحنه‌ی جرم آوردم. همه چی تروتمیز بود، چیز عجیبی به چشم نمیخورد. ولی همین که دستگاهو به سمت اونا میبردم آژیرش یه دفعه‌ای به صدا درمیومد. قبلا واکنش‌هایی به این شدت ندیده بودم. اول فکر میکردم دستگاه مشکل داره ولی حتی وقتی هم که عوضش کردم بازم همینجوری بود.»

«من یه گزارش سریع تهیه کردم. روئسا خیلی نگران این مورد بودن برای همینم گفتن زود یکیو برای حل کردنش میفرستن...»

چنگ کژی با صورتی بهت زده پرسید:«اونجا... چه اتفاقی افتاد؟»

ژائو دونگ با تلخی لبخندی زد و جواب داد:«هیچی نشد... مشکل همینه که نمیدونیم چی شد.»

شبی که ماموریت داشت، مثل همیشه برگشت خونه که استراحت کنه.

نصف شب به دلیل احساس خارش در اطراف مچ پاهاش از خواب بیدار میشه. درحالیکه با خواب‌آلودگی به خاروندن پاش میپردازه، یه چیز نرم و ورم‌کرده‌ای رو حس میکنه. انگار یه چیزی داره زیر پوستش وول میخوره.

برای همین ناگهان بلند میشه و چراغو روشن میکنه و درحالیکه وحشت‌زده بود، میبینه که دیگه مچ پاش اونجوری که قبلا بوده نیست.

چنگ کژی با حالت وحشت‌زده به گوش دادن به حرف‌های ژائو دونگ ادامه داد. خیلی ترسیده بود و درحالیکه رنگ از رخسارش پریده بود، پرسید:«خ... خب چه کاری از دست ما برمیاد؟! نمیتونید بذارید که... همه‌ی بدنتونو دربربگیره!»

ژائو دونگ آهی کشید و در پاسخ گفت:«ما با افراد بالادستی صحبت کردیم. اونا یه گروه شامل افراد سطح A فرستادن که قراره توی دو روز آینده برسن. هااااه، امیدوارم راه‌حلی برای این مورد داشته باشن...»

یه جیا که یه گوشه وایستاده بود، تموم مدت حرفی نزد. انگار اصلا به گفتگوشون گوش نمیداد. همین که داشت پایینو نگاه میکرد، سرشو آورد بالا و به پاهای ترسناک ژائو دونگ نگاهی انداخت. اصلا سابقه نداشت که همچین نگاه جدی‌ای روی صورتش داشته باشه.

... درسته. یه جیا میدونست اون چیه.

حتی توی بازی هم از سخت‌ترین و وحشتناکترین هیولاهای ممکن بود.

عنکبوت صورت شبحی.

موجوداتی خبیث و بدجنس که دوست دارن در گله‌ای هزارتایی جابجا بشن. اونا انسانا رو میدزدن و برمیگردونن به لونشون که ملکشون از اونا بعنوان بستری برای تخم‌گذاریش استفاده کنه.

وقتی که زمانش برسه، ملکه فقط تو بدن‌ انسان‌های سالمی که با حساسیت زیاد برگزیده شدن، تخم‌گذاری میکنه. درحالیکه عنکبوت‌های سرباز اونقدرها سخت‌گیر نیستن و تخم‌هاشونو هرجایی که راه میرن میذارن. این تخم‌ها وارد بدن انسان‌هایی میشن که نزدیکشون باشن. بعد به آرومی از درون شروع به خورون اون میکنن.

توی بازی، فقط همون ملکه بعنوان هیولایی در سطح A+ یا B+ بحساب میومد.

سختیِ مبارزه با همه‌ی افراد اون لونه روی هم رفته در سطح S بشمار میاد. اونا خیلی زود تکثیر میشن و حتی میتونن همه‌ی شهر رو در عرض چند هفته پوشش بدن. بدتر از اون اینه که بعد از اینکه انگلشون وارد بدن انسان بشه، به زور نمیشه بیرونشون آورد. به عبارتی دیگه لارو تحریک میشه و سرعت نابودی و مرگ میزبانو تسریع میکنه. برای بیرون آوردنش هیچ راه دیگه‌ای بجز استفاده از ترشحات ...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب بازنشستگی بازیکن جریان بی‌نهایت را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی