فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

بازنشستگی بازیکن جریان بی‌نهایت

قسمت: 147

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

چپتر ۱۴۷:

ناگهان...

«مادر برگشته.»

جی‌شوان از پنجره به بیرون نگاه و چشم‌هاش رو باریک کرد.

آسمون سیاه و قرمزِی که پوشیده از ابرهای خاکستری بود، بیشتر گسترش پیدا کرده بود. هوا به دلیل اومدن وجودی قدرتمند می‌لرزید.

یه‌جیا به جی‌شوان نگاه کرد.

هر دو احساس کردن کسی از اعماق خونشون اون‌ها رو صدا می‌زنه.

صدای مادر بود.

یه‌جیا سرش رو پایین انداخت و لباسش رو صاف کرد. صداش هنوز کمی خشن بود: «... بریم.»

اما جی‌شوان جلو رفت و مچ طرف مقابل رو گرفت.

یه‌جیا با نگاهی پرسشگرانه به طرف مقابل نگاه کرد: «؟»

جی‌شوان سپس لباس طرف مقابل رو کمی نامرتب‌تر کرد.

یه‌جیا اخم کرد و گفت: «چیکار می‌کنی؟»

جی‌شوان کمی خندید و گفت: «اگر خیلی مرتب باشه خوب نخواهد بود.» سپس در حالی که چشم‌های قرمزش رو کمی پایین انداخته بود، دستش رو بالا برد و با انگشت شستش لب‌های طرف مقابل رو مالید و ادامه داد: «مگه نگفتی باید کاملا نقش بازی کنیم، گه‌گه؟»

چشم‌های یه‌جیا سوسو زدن.

سپس دست طرف مقابل رو رها کرد و بهش اجازه داد هر کاری که می‌خواد بکنه.

در مرکز شهرام.‏

ساختمون‌های بلند در مقابل آسمون تیره و تاریک قرار داشتن. اجساد انباشته شده در زیر کاملا با اجساد بیشتری جایگزین شده بودن جوری که حتی بالاتر از قبل انباشته شده بودن.

مادر منتظر اون‌ها بود.

چهره‌ی ملایمش رو پایین آورد و چشم‌های قرمز رنگش که در تاریکی می‌درخشیدن، دو نسل مستقیمش رو که جلو اومده بودن رو فرا گرفت.

یکی پس از دیگری اومد. در اون فاصله‌ی نه چندان نزدیک و نه چندان دور، بین این دو نوعی ارتباط و صمیمیت جدایی ناپذیری وجود داشت، گویی که قراره یکی باشن.

موهای نامرتب، لباس‌های ژولیده.

چشم‌های مادر کمی باریک شدن: «فرزندان من، هنوز به یاد دارید که دفعه‌ی قبل در...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب بازنشستگی بازیکن جریان بی‌نهایت را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی