زاویه دید شرور
قسمت: 6
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
-زاویه دید فری استارلایت -
---
احساس میکردم باد موهایم را به هم میریزد در حالی که روی یک میز کوچک نشسته بودم، یک خودکار و یک برگه کاغذ جلویم پهن شده بود. روبروی من، آدا با دقت سند را بررسی میکرد. با یک آه بلند و آهسته، به آسمان نگاه کردم که از بالکنی که ما روی آن نشسته بودیم دیده میشد.
چند ساعت گذشته را صرف مذاکره بر سر شرایط قرارداد اورای خودم با آدا کرده بودیم. حالا، داشتیم جزئیات آخر را قبل از امضا نهایی میکردیم.
یک ماه از زمان گذشته بود. در سه روز آینده، به سن قانونی میرسیدم و رسماً به عنوان چهارمین ارباب خاندان استارلایت شناخته میشدم.
این به این معنا بود که قرارداد باید امروز امضا میشد. عنوان ارباب توسط تایتانهای خاندان استارلایت به من اعطا میشد، که به این معنی بود که در سه روز آینده، باید در مقابل آنها میایستادم.
سه روز. همین قدر زمان میبرد تا به دژ شوالیههای استارلایت برسیم. برخلاف این عمارت آرام، مقر خاندان استارلایت در مرز شرقی امپراتوری و در میان کوههای ناهموار اوکلاس قرار داشت. وظیفه آنها حفاظت از پادشاهی در برابر سرزمین کابوس بود، سرزمینی که زمانی به نام آسیا شناخته میشد...
سه قرن بود که خاندان استارلایت بدون وقفه از شرق امپراتوری محافظت میکرد. سرزمینهای کابوس پر از جانوران جهشیافته بود که پس از تهاجم دیوان توسط فساد سیارهای تغییر شکل یافته بودند.
برخی از این موجودات از قدرت رتبه S فراتر رفته بودند.
در سه روز آینده، باید با افرادی روبرو میشدم که آنها را مهار کرده بودند.
اگر بگویم که عصبی نبودم، دروغ است.
به هر حال، بدن من در قدرت کلاس F بود و ذهن من از دنیای دیگری آمده بود... اما چارهای نداشتم. تمام نقشههایم به این دیدار بستگی داشت.
…
آدا با ضربهای آرام به میز، مرا از افکارم بیرون کشید. او قرارداد را هزار بار خوانده بود، هرچند شرایط آن ساده بود:
– قرارداد اورا
با این قرارداد، هر دو طرف موافقت میکنند به شرایط الزامآور متقابل. پس از امضای هر دو طرف، اورای کاربر محدود میشود و هر نقضی از قرارداد منجر به مرگ میشود.
فرستنده: فری استارلایت.
- من، فری استارلایت، به طور غیرقابل بازگشت عنوان ارباب خاندان استارلایت و تمامی امتیازات مرتبط را به خواهر بزرگم، آدا استارلایت، واگذار میکنم.
گیرنده: آدا استارلایت.
– من، آدا استارلایت، بانوی خاندان استارلایت، متعهد میشوم در ازای آن موارد زیر را فراهم کنم:
1. تأمین مالی و تجهیز فری استارلایت با بهترین منابع موجود.
2. پشتیبانی از آموزش فری با استفاده از داروها و تسهیلات.
3. واگذاری حق انتخاب مهارت همراه عنوان ارباب.
امضا:
وقتی آدا برای آخرین بار شرایط را خواند، در بند سوم - اعطای مهارت - مکث کرد.
این دلیل اصلی بود که او مدت زیادی را تردید کرده بود. به هر حال، مهارتها نادر و گرانقیمت بودند. حتی در داخل خاندان استارلایت، اعضا معمولاً تنها دو مهارت داشتند.
آدا یکی داشت. من هم یکی داشتم، هرچند بیفایده - اغوا.
مهارت اول هنگام رسیدن به سن قانونی اعطا میشد.
مهارت دوم به دنبال انجام کاری بزرگ برای خانواده یا تحت شرایط ویژه - مانند به ارث بردن اربابی - اهدا میشد.
فری یک مورد خاص بود. محبوب پدرش بود و در کودکی حق انتخاب مهارت به او داده شده بود.
اما نقشه من ساده بود - قصد داشتم به یکباره دو مهارت جدید به دست آورم.
یکی برای رسیدن به سن قانونی و دیگری از آدا، که عنوان ارباب را به ارث میبرد.
این بخشی حیاتی از استراتژی من بود.
با این حال، آدا نمیتوانست اعتراض نکند.
«فری، من شرایط اول و دوم را میفهمم، ولی... شرط سوم زیادی نیست؟»
آرام سرم را تکان دادم. «ما دهها بار در ماه گذشته بر سر این موضوع صحبت کردیم... آدا، این شرط در مقایسه با عنوان ارباب هیچ است و تو هم میدانی.»
آدا سرش را پایین انداخت و فکر کرد.
«آیا... چیز دیگری نیست که بخواهی به جایش؟ حتماً من میتوانم—»
قبل از اینکه بتواند جملهاش را تمام کند، دستم را جلوی صورتش بلند کردم.
«هر چیز دیگری، و این معامله برای من بیارزش میشود.»
«ولی—»
«آدا... این شرایط نهایی من هستند. یا قبول کن، یا کلاً موضوع را رها کنیم.»
وقتی او موضع محکم من را دید، دستان لاغرش را به آرامی مشت کرد و فهمید که نظرم را عوض نخواهم کرد.
در نهایت، چارهای جز تسلیم شدن نداشت و با چهرهای خسته قلم را برداشت.
«...خوب. برد با توست، فری. قبول میکنم.»
لبخند زدم. «هر دوی ما برد کردیم، آدا.»
خواهرم قسمت خودش از قرارداد را امضا کرد و من هم دنبالهروی او شدم.
قرارداد با نور آبی آسمانی درخشید و سپس رشتهای از انرژی به جلو شلیک شد و پیشانی هر دوی ما را سوراخ کرد.
وقتی این اتفاق افتاد، لبخند زدم. حالا نگران نبودم که او از معامله پا پس بکشد.
قراردادهای اورا ساخته جادوگران بودند - گروهی کاملاً متفاوت از هنرمندان رزمی که به تکنیکهای مبارزهای در این دنیا وابسته بودند.
جادوگران به فهم پیشرفتهای از اورا رسیده بودند که به آنها اجازه میداد قوانین دنیا را تغییر دهند. تواناییهایشان گسترده و بیحد و حصر بود.
آنها حضوری ترسناک در هر میدان نبرد بودند و این کاغذ در دستان من یکی از شاهکارهایشان بود.
البته، جادوگر شدن کاری بسیار دشوار بود و تعدادشان اندک بود. حتی در خاندان عظیم استارلایت، آنها را میشد با انگشتان یک دست شمرد.
با دقت قرارداد اورا را نگهداری کردم. با این، بخش مهمی از نقشهام را به پایان رسانده بودم.
آدا بیقرار بود و مرا برانداز میکرد.
«...فری، دیگر تو را نمیفهمم.»
«همم؟ چرا؟»
امروز حال خوبی داشتم، پس تصمیم گرفتم خواهر عزیزم را سرگرم کنم.
«چرا عنوانت را واگذار میکنی؟ گفتی چیزی میخواهی در ازایش، ولی تنها چیزی که خواستی امتیازاتی بود که به هر حال داشتی...»
«پس چرا؟ چیزی که از قبل مال تو بود را دادی، فقط برای اینکه به شکلی دور و دراز بخواهی دوباره بگیری.»
به منظره جلویم نگاه کردم. بالکنی که روی آن نشسته بودیم به اندازهای بلند بود که چشمانداز وسیعی از عمارت اطراف را فراهم میکرد.
«دلیلش ساده است.» به چشمانش نگاه کردم. «قصد دارم روی شمشیربازیام تمرکز کنم. وقتی برای بازیهای کودکانه خانواده ندارم... به خصوص وقتی که دوست دارند مرا بکشند.»
با این حرف، از جایم بلند شدم و هر چه آدا میخواست بگوید را نادیده گرفتم.
«دیر وقت شده، آدا. فردا روز پرمشغلهای داریم، پس شب بخیر. من میروم بخوابم.»
از جا برخاستم و خواهر بزرگم را پشت سر گذاشتم.
…
وقتی به اتاقم وارد شدم، بلافاصله به سمت میزم رفتم و جلوی کامپیوتر شخصیام نشستم.
نگاهی سریع به آمارم انداختم و بهبودی را مشاهده کردم - نتیجه طبیعی تمریناتی که در ماه گذشته انجام داده بودم.
نام میزبان: فری استارلایت (روح دوگانه)
کلاس: شمشیرزن
استعداد: A
رتبه فعلی: F
- قدرت: F
- سرعت: F
- چابکی: F-
- استقامت: F-
- اورا: SSS
- جادو: G-
[شمشیرزنی سطح ۱]
(به دلیل عدم استعداد میزبان در شمشیرزنی، این مهارت نمیتواند از سطح ۳ فراتر رود.)
استعدادها: هیچ
سبک مبارزه: هیچ
مهارتها:
- (اغوا) – رتبه F
مهارتی که میل جنسی را در هدف برمیانگیزد. تأثیرش قویتر است وقتی روی جنس مخالف استفاده شود. تأثیرش در برابر حریفان قویتر ضعیفتر میشود و ممکن است اصلاً کار نکند اگر هدف بیش از دو رتبه از کاربر بالاتر باشد.
تواناییها: هیچ
امتیازات دستاورد: ۶۲۰
یادداشت سیستم: هنوز هم بسیار ضعیف هستید! ما به شدت توصیه میکنیم قبل از اینکه کشته شوید، یک سبک مبارزه پیدا کنید یا مهارتی کسب کنید.
...
خوب، حداقل کمی پیشرفت کرده بودم. در عرض یک ماه از F- به F پیشرفت کرده بودم، که خوب بود - به هر حال، استعداد فری رتبه A بود.
در مورد محدودیت استعداد فری، نگران نبودم. میتوانستم با استفاده از امتیازات دستاورد از رتبه A فراتر روم و به سطح S برسم، اما هنوز نیازی به این کار نبود. استعداد رتبه A برای الان کافی بود.
در مورد امتیازات دستاورد، بالاخره مقدار قابل توجهی جمع کرده بودم - به اندازه کافی برای ایجاد یک استعداد جدید پس از یک ماه رنج بردن. مأموریتهای روزانه به تدریج سختتر میشدند، در حالی که مأموریتهای جانبی همچنان گاه به گاه ظاهر میشدند...
لیست مأموریتها:
- دویدن ۲۵ کیلومتر: ۵ امتیاز دستاورد (انجام شده)
- ۱۰۰۰ شنا: ۵ امتیاز دستاورد (انجام شده)
- ۱۰۰۰ ضربه شمشیر: ۱۰ امتیاز دستاورد (انجام شده)
- دزدیدن لباس زیر آدا: ۳۰ امتیاز دستاورد
- خوابیدن با ۱۰ ندیمه: ۲۵ امتیاز دستاورد
با نگاه کردن به لیست، آهی کشیدم. مأموریتهای روزانه به مراتب سختتر شده بودند و در مورد مأموریتهای جانبی... همه آنها موضوعات جنسی بودند و فقط دردسر به همراه میآوردند.
این سیستم پریشان بود که میخواست من خواهر خودم را آزار دهم، به هر حال...
اما حتی با پیشرفتم، در مقایسه با قهرمان داستان، برف لیونهارت، همچنان بیارزش بودم. تا زمانی که او به معبد وارد شود - کمتر از یک سال دیگر - آمارش اینگونه خواهد بود:
نام: اسنو لیونهارت
کلاس: شمشیرزن
استعداد: SSS
رتبه فعلی: D
- قدرت: D
- سرعت: E+
- چابکی: E+
- استقامت: D
- اورا: D
- جادو: E-
[شمشیرزنی سطح ۳]
استعدادها:
- {استاد سلاح}
- {ستاره اورا}
- {جنگجوی زادهشده}
- {محبوب نور}
سبک مبارزه:
- سبک تک شمشیر
- سبک پادشاه جنگ
فقط با نگاه کردن به آمارش احساس ناامیدی کردم. او غیرقابل مقایسه بود...
شروع به فهمیدن کردم که چرا خوانندگانم از قدرت اسنو شکایت داشتند. حالا که مجبور بودم با او روبرو شوم، مسئله را درک میکردم.
منظورم این است، تواناییهایش به تنهایی کافی بود تا دنیا را زیر و رو کند...
استاد سلاح به او اجازه میداد با هر سلاحی بجنگد.
جنگجوی زادهشده به او اجازه میداد هر سبک مبارزهای را به راحتی استاد شود.
ستاره اورا به او کنترل هیولاوارانهای بر اورا میداد.
و بدتر از همه...
توانایی تقلبی محبوب نور به او اجازه میداد از تمام عناصر با کارایی ۱۰۰٪ استفاده کند.
خودم را روی صندلیام انداختم. چه کاری داشتم انجام میدادم؟
چطور قرار بود این هیولا را شکست دهم؟
این آغاز سفری هزار مایلی بود... سفری که هر چه میکردم، نمیتوانستم حتی یک قدم به جلو بردارم. برای هر قدمی که من برمیداشتم، او ده قدم برمیداشت.
~آه~
با نگاه آخر به پروفایل قهرمان، سبک مبارزهاش - سبک تک شمشیر - چشمم را گرفت.
با نوستالژی پر شدم...
این سبک مبارزه امپراتور اول بود - مردی که این دنیا را محافظت کرده و دروازههای بعدی را با فدا کردن خودش مهر و موم کرده بود.
وجودی با رتبه SSS که در اوج دنیا ایستاده بود و با دیوان رده بالا به عنوان همتایانش میجنگید... و در نهایت، برف را به عنوان جانشین خود انتخاب کرده بود.
با تلخی خندیدم.
این بیفایده بود.
---
احساس میکردم باد موهایم را به هم میریزد در حالی که روی یک میز کوچک نشسته بودم، یک خودکار و یک برگه کاغذ جلویم پهن شده بود. روبروی من، آدا با دقت سند را بررسی میکرد. با یک آه بلند و آهسته، به آسمان نگاه کردم که از بالکنی که ما روی آن نشسته بودیم دیده میشد.
چند ساعت گذشته را صرف مذاکره بر سر شرایط قرارداد اورای خودم با آدا کرده بودیم. حالا، داشتیم جزئیات آخر را قبل از امضا نهایی میکردیم.
یک ماه از زمان گذشته بود. در سه روز آینده، به سن قانونی میرسیدم و رسماً به عنوان چهارمین ارباب خاندان استارلایت شناخته میشدم.
این به این معنا بود که قرارداد باید امروز امضا میشد. عنوان ارباب توسط تایتانهای خاندان استارلایت به من اعطا میشد، که به این معنی بود که در سه روز آینده، باید در مقابل آنها میایستادم.
سه روز. همین قدر زمان میبرد تا به دژ شوالیههای استارلایت برسیم. برخلاف این عمارت آرام، مقر خاندان استارلایت در مرز شرقی امپراتوری و در میان کوههای ناهموار اوکلاس قرار داشت. وظیفه آنها حفاظت از پادشاهی در برابر سرزمین کابوس بود، سرزمینی که زمانی به نام آسیا شناخته میشد...
سه قرن بود که خاندان استارلایت بدون وقفه از شرق امپراتوری محافظت میکرد. سرزمینهای کابوس پر از جانوران جهشیافته بود که پس از تهاجم دیوان توسط فساد سیارهای تغییر شکل یافته بودند.
برخی از این موجودات از قدرت رتبه S فراتر رفته بودند.
در سه روز آینده، باید با افرادی روبرو میشدم که آنها را مهار کرده بودند.
اگر بگویم که عصبی نبودم، دروغ است.
به هر حال، بدن من در قدرت کلاس F بود و ذهن من از دنیای دیگری آمده بود... اما چارهای نداشتم. تمام نقشههایم به این دیدار بستگی داشت.
…
آدا با ضربهای آرام به میز، مرا از افکارم بیرون کشید. او قرارداد را هزار بار خوانده بود، هرچند شرایط آن ساده بود:
– قرارداد اورا
با این قرارداد، هر دو طرف موافقت میکنند به شرایط الزامآور متقابل. پس از امضای هر دو طرف، اورای کاربر محدود میشود و هر نقضی از قرارداد منجر به مرگ میشود.
فرستنده: فری استارلایت.
- من، فری استارلایت، به طور غیرقابل بازگشت عنوان ارباب خاندان استارلایت و تمامی امتیازات مرتبط را به خواهر بزرگم، آدا استارلایت، واگذار میکنم.
گیرنده: آدا استارلایت.
– من، آدا استارلایت، بانوی خاندان استارلایت، متعهد میشوم در ازای آن موارد زیر را فراهم کنم:
1. تأمین مالی و تجهیز فری استارلایت با بهترین منابع موجود.
2. پشتیبانی از آموزش فری با استفاده از داروها و تسهیلات.
3. واگذاری حق انتخاب مهارت همراه عنوان ارباب.
امضا:
وقتی آدا برای آخرین بار شرایط را خواند، در بند سوم - اعطای مهارت - مکث کرد.
این دلیل اصلی بود که او مدت زیادی را تردید کرده بود. به هر حال، مهارتها نادر و گرانقیمت بودند. حتی در داخل خاندان استارلایت، اعضا معمولاً تنها دو مهارت داشتند.
آدا یکی داشت. من هم یکی داشتم، هرچند بیفایده - اغوا.
مهارت اول هنگام رسیدن به سن قانونی اعطا میشد.
مهارت دوم به دنبال انجام کاری بزرگ برای خانواده یا تحت شرایط ویژه - مانند به ارث بردن اربابی - اهدا میشد.
فری یک مورد خاص بود. محبوب پدرش بود و در کودکی حق انتخاب مهارت به او داده شده بود.
اما نقشه من ساده بود - قصد داشتم به یکباره دو مهارت جدید به دست آورم.
یکی برای رسیدن به سن قانونی و دیگری از آدا، که عنوان ارباب را به ارث میبرد.
این بخشی حیاتی از استراتژی من بود.
با این حال، آدا نمیتوانست اعتراض نکند.
«فری، من شرایط اول و دوم را میفهمم، ولی... شرط سوم زیادی نیست؟»
آرام سرم را تکان دادم. «ما دهها بار در ماه گذشته بر سر این موضوع صحبت کردیم... آدا، این شرط در مقایسه با عنوان ارباب هیچ است و تو هم میدانی.»
آدا سرش را پایین انداخت و فکر کرد.
«آیا... چیز دیگری نیست که بخواهی به جایش؟ حتماً من میتوانم—»
قبل از اینکه بتواند جملهاش را تمام کند، دستم را جلوی صورتش بلند کردم.
«هر چیز دیگری، و این معامله برای من بیارزش میشود.»
«ولی—»
«آدا... این شرایط نهایی من هستند. یا قبول کن، یا کلاً موضوع را رها کنیم.»
وقتی او موضع محکم من را دید، دستان لاغرش را به آرامی مشت کرد و فهمید که نظرم را عوض نخواهم کرد.
در نهایت، چارهای جز تسلیم شدن نداشت و با چهرهای خسته قلم را برداشت.
«...خوب. برد با توست، فری. قبول میکنم.»
لبخند زدم. «هر دوی ما برد کردیم، آدا.»
خواهرم قسمت خودش از قرارداد را امضا کرد و من هم دنبالهروی او شدم.
قرارداد با نور آبی آسمانی درخشید و سپس رشتهای از انرژی به جلو شلیک شد و پیشانی هر دوی ما را سوراخ کرد.
وقتی این اتفاق افتاد، لبخند زدم. حالا نگران نبودم که او از معامله پا پس بکشد.
قراردادهای اورا ساخته جادوگران بودند - گروهی کاملاً متفاوت از هنرمندان رزمی که به تکنیکهای مبارزهای در این دنیا وابسته بودند.
جادوگران به فهم پیشرفتهای از اورا رسیده بودند که به آنها اجازه میداد قوانین دنیا را تغییر دهند. تواناییهایشان گسترده و بیحد و حصر بود.
آنها حضوری ترسناک در هر میدان نبرد بودند و این کاغذ در دستان من یکی از شاهکارهایشان بود.
البته، جادوگر شدن کاری بسیار دشوار بود و تعدادشان اندک بود. حتی در خاندان عظیم استارلایت، آنها را میشد با انگشتان یک دست شمرد.
با دقت قرارداد اورا را نگهداری کردم. با این، بخش مهمی از نقشهام را به پایان رسانده بودم.
آدا بیقرار بود و مرا برانداز میکرد.
«...فری، دیگر تو را نمیفهمم.»
«همم؟ چرا؟»
امروز حال خوبی داشتم، پس تصمیم گرفتم خواهر عزیزم را سرگرم کنم.
«چرا عنوانت را واگذار میکنی؟ گفتی چیزی میخواهی در ازایش، ولی تنها چیزی که خواستی امتیازاتی بود که به هر حال داشتی...»
«پس چرا؟ چیزی که از قبل مال تو بود را دادی، فقط برای اینکه به شکلی دور و دراز بخواهی دوباره بگیری.»
به منظره جلویم نگاه کردم. بالکنی که روی آن نشسته بودیم به اندازهای بلند بود که چشمانداز وسیعی از عمارت اطراف را فراهم میکرد.
«دلیلش ساده است.» به چشمانش نگاه کردم. «قصد دارم روی شمشیربازیام تمرکز کنم. وقتی برای بازیهای کودکانه خانواده ندارم... به خصوص وقتی که دوست دارند مرا بکشند.»
با این حرف، از جایم بلند شدم و هر چه آدا میخواست بگوید را نادیده گرفتم.
«دیر وقت شده، آدا. فردا روز پرمشغلهای داریم، پس شب بخیر. من میروم بخوابم.»
از جا برخاستم و خواهر بزرگم را پشت سر گذاشتم.
…
وقتی به اتاقم وارد شدم، بلافاصله به سمت میزم رفتم و جلوی کامپیوتر شخصیام نشستم.
نگاهی سریع به آمارم انداختم و بهبودی را مشاهده کردم - نتیجه طبیعی تمریناتی که در ماه گذشته انجام داده بودم.
نام میزبان: فری استارلایت (روح دوگانه)
کلاس: شمشیرزن
استعداد: A
رتبه فعلی: F
- قدرت: F
- سرعت: F
- چابکی: F-
- استقامت: F-
- اورا: SSS
- جادو: G-
[شمشیرزنی سطح ۱]
(به دلیل عدم استعداد میزبان در شمشیرزنی، این مهارت نمیتواند از سطح ۳ فراتر رود.)
استعدادها: هیچ
سبک مبارزه: هیچ
مهارتها:
- (اغوا) – رتبه F
مهارتی که میل جنسی را در هدف برمیانگیزد. تأثیرش قویتر است وقتی روی جنس مخالف استفاده شود. تأثیرش در برابر حریفان قویتر ضعیفتر میشود و ممکن است اصلاً کار نکند اگر هدف بیش از دو رتبه از کاربر بالاتر باشد.
تواناییها: هیچ
امتیازات دستاورد: ۶۲۰
یادداشت سیستم: هنوز هم بسیار ضعیف هستید! ما به شدت توصیه میکنیم قبل از اینکه کشته شوید، یک سبک مبارزه پیدا کنید یا مهارتی کسب کنید.
...
خوب، حداقل کمی پیشرفت کرده بودم. در عرض یک ماه از F- به F پیشرفت کرده بودم، که خوب بود - به هر حال، استعداد فری رتبه A بود.
در مورد محدودیت استعداد فری، نگران نبودم. میتوانستم با استفاده از امتیازات دستاورد از رتبه A فراتر روم و به سطح S برسم، اما هنوز نیازی به این کار نبود. استعداد رتبه A برای الان کافی بود.
در مورد امتیازات دستاورد، بالاخره مقدار قابل توجهی جمع کرده بودم - به اندازه کافی برای ایجاد یک استعداد جدید پس از یک ماه رنج بردن. مأموریتهای روزانه به تدریج سختتر میشدند، در حالی که مأموریتهای جانبی همچنان گاه به گاه ظاهر میشدند...
لیست مأموریتها:
- دویدن ۲۵ کیلومتر: ۵ امتیاز دستاورد (انجام شده)
- ۱۰۰۰ شنا: ۵ امتیاز دستاورد (انجام شده)
- ۱۰۰۰ ضربه شمشیر: ۱۰ امتیاز دستاورد (انجام شده)
- دزدیدن لباس زیر آدا: ۳۰ امتیاز دستاورد
- خوابیدن با ۱۰ ندیمه: ۲۵ امتیاز دستاورد
با نگاه کردن به لیست، آهی کشیدم. مأموریتهای روزانه به مراتب سختتر شده بودند و در مورد مأموریتهای جانبی... همه آنها موضوعات جنسی بودند و فقط دردسر به همراه میآوردند.
این سیستم پریشان بود که میخواست من خواهر خودم را آزار دهم، به هر حال...
اما حتی با پیشرفتم، در مقایسه با قهرمان داستان، برف لیونهارت، همچنان بیارزش بودم. تا زمانی که او به معبد وارد شود - کمتر از یک سال دیگر - آمارش اینگونه خواهد بود:
نام: اسنو لیونهارت
کلاس: شمشیرزن
استعداد: SSS
رتبه فعلی: D
- قدرت: D
- سرعت: E+
- چابکی: E+
- استقامت: D
- اورا: D
- جادو: E-
[شمشیرزنی سطح ۳]
استعدادها:
- {استاد سلاح}
- {ستاره اورا}
- {جنگجوی زادهشده}
- {محبوب نور}
سبک مبارزه:
- سبک تک شمشیر
- سبک پادشاه جنگ
فقط با نگاه کردن به آمارش احساس ناامیدی کردم. او غیرقابل مقایسه بود...
شروع به فهمیدن کردم که چرا خوانندگانم از قدرت اسنو شکایت داشتند. حالا که مجبور بودم با او روبرو شوم، مسئله را درک میکردم.
منظورم این است، تواناییهایش به تنهایی کافی بود تا دنیا را زیر و رو کند...
استاد سلاح به او اجازه میداد با هر سلاحی بجنگد.
جنگجوی زادهشده به او اجازه میداد هر سبک مبارزهای را به راحتی استاد شود.
ستاره اورا به او کنترل هیولاوارانهای بر اورا میداد.
و بدتر از همه...
توانایی تقلبی محبوب نور به او اجازه میداد از تمام عناصر با کارایی ۱۰۰٪ استفاده کند.
خودم را روی صندلیام انداختم. چه کاری داشتم انجام میدادم؟
چطور قرار بود این هیولا را شکست دهم؟
این آغاز سفری هزار مایلی بود... سفری که هر چه میکردم، نمیتوانستم حتی یک قدم به جلو بردارم. برای هر قدمی که من برمیداشتم، او ده قدم برمیداشت.
~آه~
با نگاه آخر به پروفایل قهرمان، سبک مبارزهاش - سبک تک شمشیر - چشمم را گرفت.
با نوستالژی پر شدم...
این سبک مبارزه امپراتور اول بود - مردی که این دنیا را محافظت کرده و دروازههای بعدی را با فدا کردن خودش مهر و موم کرده بود.
وجودی با رتبه SSS که در اوج دنیا ایستاده بود و با دیوان رده بالا به عنوان همتایانش میجنگید... و در نهایت، برف را به عنوان جانشین خود انتخاب کرده بود.
با تلخی خندیدم.
این بیفایده بود.
کتابهای تصادفی


