رستگاری در جهنم
قسمت: 5
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
رایا با چشمانی که از اراده و تمرکز میدرخشید، به کوه نگاه کرد. دیگر هیچ چیزی جز هدفی که در ذهنش شکل گرفته بود، وجود نداشت. چالشی جدید، دشوار و خطرناک پیش رو بود، اما او آماده بود.
رایا با تعجب به ژیپ نگاه کرد؛ چهرهای جدی که هیچ نشانی از دلسوزی یا نگرانی در آن دیده نمیشد. نگاهش میگفت که این چالش، چیزی بیش از یک تمرین ساده است. ژیپ تنها چند کلمه دیگر گفت و سپس همانطور که رایا برای پرسیدن سوالی سرش را برگرداند، ناپدید شد. انگار که هرگز آنجا نبوده است. حالا تنها رایا مانده بود و کوهی عظیم که باید از آن بالا میرفت.
آذوقهای که ژیپ برای او گذاشته بود، بسیار محدود بود. رایا میدانست که اگر بیش از حد تعلل کند یا شکست بخورد، این ذخایر تمام میشوند، اما برای او اهمیتی نداشت. گرسنگی، رفیق همیشگیاش بود، مفهومی آشنا که در تمام عمرش تجربه کرده بود. او بدون هیچ تردیدی انگشتان باریک و زخمیاش را در بین برآمدگیهای سنگ فرو برد تا خود را به بالا بکشد. اما همانطور که دستش به برآمدگی بعدی رسید، سنگ زیر دستش لغزید و او به زمین افتاد. بدن نحیف و خاکآلودش با خشکی زمین برخورد کرد، کمرش تیر کشید و نفسش برای لحظهای برید. دستی به کمر خود کشید، اما بیآنکه حتی به دردش فکر کند، دوباره برخاست.
این سقوطها بارها و بارها تکرار شد. هر بار که زمین میخورد، لبهای خشکیدهاش را برهم میفشرد و دوباره دستهای زخمیاش را به سنگ م...
رایا با تعجب به ژیپ نگاه کرد؛ چهرهای جدی که هیچ نشانی از دلسوزی یا نگرانی در آن دیده نمیشد. نگاهش میگفت که این چالش، چیزی بیش از یک تمرین ساده است. ژیپ تنها چند کلمه دیگر گفت و سپس همانطور که رایا برای پرسیدن سوالی سرش را برگرداند، ناپدید شد. انگار که هرگز آنجا نبوده است. حالا تنها رایا مانده بود و کوهی عظیم که باید از آن بالا میرفت.
آذوقهای که ژیپ برای او گذاشته بود، بسیار محدود بود. رایا میدانست که اگر بیش از حد تعلل کند یا شکست بخورد، این ذخایر تمام میشوند، اما برای او اهمیتی نداشت. گرسنگی، رفیق همیشگیاش بود، مفهومی آشنا که در تمام عمرش تجربه کرده بود. او بدون هیچ تردیدی انگشتان باریک و زخمیاش را در بین برآمدگیهای سنگ فرو برد تا خود را به بالا بکشد. اما همانطور که دستش به برآمدگی بعدی رسید، سنگ زیر دستش لغزید و او به زمین افتاد. بدن نحیف و خاکآلودش با خشکی زمین برخورد کرد، کمرش تیر کشید و نفسش برای لحظهای برید. دستی به کمر خود کشید، اما بیآنکه حتی به دردش فکر کند، دوباره برخاست.
این سقوطها بارها و بارها تکرار شد. هر بار که زمین میخورد، لبهای خشکیدهاش را برهم میفشرد و دوباره دستهای زخمیاش را به سنگ م...
برای خواندن نسخهی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید.
درحال حاضر میتوانید کتاب رستگاری در جهنم را بهصورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید.
بعد از یکماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال میشود.
کتابهای تصادفی


