فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

فرصتی برای بازگشت

قسمت: 1

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
شعف و شور از چشمان شب‌گونه‌اش رخت بسته و ابروهایش کمی به هم فشرده شده بودند، گونه‌هایش گود افتاده و اشک در میان چشمانش لانه‌ای ساخته بود.
لب‌های خشکش گویی که در زمستانی سرد زندانی شده بودند، می‌لرزیدند و پوست صورتش رنگ باخته بود.
به چشمان خاکستری رنگ و بی‌رحم جلویش نگاهی انداخت و سپس آن را به جسد خوابیده بر زمین داد.
«چی…چی…ک…کار..‌.»
نتوانست حرفش را کامل کند. با سرعت به جسد روبرویش دوید.
سرش را گرفت و بلند کرد.
«م…م…»
قهقه‌های همراه با اشک اجازه‌ی بر زبان آوردن اسمش را به او نداد.
«ل…لط…لطفا حر…حرف بزن…»
نگاهی به چشمان قهوه‌ای رنگش که از وحشت گود شده بود انداخت.
با لرزی که بر جانش افتاده بود، دستش را آرام بلند کرد و چشمانش را بست.
ناگهان صدای فرد مقابل که ایستاده بود بلند شد.
«بقیشون هم مردن»
صدایش خالی از نوسان هر احساسی بود.
ادامه داد:«جنگیدن، اما خب… همین جنگیدن باعث شد الان حتی جسدشون هم وجود نداشته باشه»
نفسش قطع شد و رنگ تمام بدنش به سفیدی رفت.
مردمک چشمانش منقبض شد و دستان و پاهایش به لرزشی حتی شدیدتر از قبل تسلیم شد.
درد بر قلبش چیره گشته بود.
حتی سرش را بالا نیاورد، در همان حالت که نشسته بود، آرام گفت:«بهت…بهت اع…ت…ماد داش…تم»
دست راستش را روی سینه اش گذاشت و محکم فشار داد.
«به…خ…دا…سو…گند»
نفسی دست و پا شکسته گرفت و بلند فریاد کشید:«به *** سوگند می‌کشمت!»
اما گویی که اندوه بلاخره مانند زهری در بدنش اثر کرده بود، دیگر حتی نفس هم نمی‌توانست بکشد.
انگشتان دست راستش را بیشتر در سینه‌ی خود فرو برد.
خون لباس سفیدش را گلگون کرد.
آرام بر زمین سرد درار کشید و زیر لب آرام زمزمه کرد:«من…همه چیزمو از دست دادم…»
اندکی مکث کرد.
«و از هیچی نتونستم مواظبت کنم…»
سپس چشمانش را بست؛ نمی‌دانست چرا اما خاطرات در ذهنش تداعی می‌شدند، از اول تا آخر…
                             ...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب فرصتی برای بازگشت را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی