فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

پس از مرگ او

قسمت: 2

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

دخترم خودکشی نکرده.

اون کبودي هایی که روي بدنش داشت که يه بار اتفاقی ديدم فکر می کنم که دخترم تو مدرسه زور گویی میشده.

می خواستم یه توضیح از مدرسه پیدا بشنوم، اما مدیر مدرسه سعی می کرد منو با پول ساکت کنه. بیست هزار یوان برای من مقدار زیادی بود، اما نمی تونستم زندگی دخترم رو باهاش مبادله کنم. 
 

من اینو روی یه پرچم قرمز نوشتم و تمام روز جلوی دروازه مدرسه زانو زدم. کسایی که میگذشتن بهم و منو خر فرض کردن و گفتن که من احمق هستم. بعدا ، یه نفر بهم این ایده رو داد که به رسانه ها بگم ، رادیو رو در جریان گذاشتم. تا وقتي که همه چیز اشکار بشه ، تا وقتي که يه سر و صدا بزرگ درست کنه ، همشون ميترسن.

ادمای خوب بهم کمک کردن که تو ویبو پست درست کنم ، افکار عمومی شروع به تقویت کرد و مردم بیشتر و بیشتر در مورد این اتفاق می فهمیدن. اداره آموزش و پرورش شروع به علاقه مند شدن به این موضوع کرد و به زودی با من تماس گرفت تا بگه که تحقیقات ر آغاز میکنه. اشک های شادیم جاری شد ، فکر می کردم که نور رو پیدا کردم و بالاخره عدالت به دخترم داده میشه اما.


یک روز گذشت

دو روز گذشت

یک هفته گذشت

دیماه گذشت.

 
محبوبیت آنلاین محو شد و شایعات جدید باعث شدن اسم دخترم از چشم عموم ناپدید بشه. اداره آموزش و پرورش مدت زیادی جواب نداد و دخترم بدون اطلاع من تدفین شد.
 

خونم کوچیک و کلنگیه،کاغذ دیواریا کمرنگ شدن و کوزه خاکستر دخترم دستمه.
 

کتاب‌های تصادفی