من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم
قسمت: 209
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت ۲۰۹:
قبل از این که نواه داخل اون هتل بشه، یه لحظه بوی اسطوخودوس رو حس کرد. با وجود این که نمیتونست هیچ گل اسطوخودوسی رو اون دوروبر ببینه، چیزی که به نظر میومد یه در کلفت جیرجیروی ژلاتینی بود رو هل داد. همین طور که داشت به این فکر میکرد که اصلاً میتونه آخر قضیه سالم بیرون بیاد، وحشت وجودش رو فراگرفت. ناگهان بیرون زد و یه لحظه رو برای جمع کردن وسایلش صرف کرد.
اون چیزی که فکر میکرد یه هتل استاندارد با یه اتاق پذیرشه که به طرف اتاقهای خواب میره، در واقع یه چیز کاملاً متفاوت بود. توی راهرو تا اونجایی که چشم کار میکرد پر از میزهایی بود که لامپهای روشون نور شدیدی رو توی اون مکان پخش میکردن.
نزدیک دویست نفر مهمون دور میزها جاسازی شده بودن و سفارش شامپاین میدادن یا این که نزدیک بود با هم دعواشون بشه. دود غلیظ سیگار توی هوا پخش شده بود و باعث شد نواه سرفه کنه، همین طور که دهن و دماغش رو برای جلوگیری از ورود اون دودها به ریهش میگرفت، با کلاهش جلوی دهنش رو پوشوند.
در حالی که از اطراف دیوارها دزدکی نگاهشون میکرد، زیرلبی گفت:« قما+ربازی؟ اینجا؟» اون زن پوشیدهای رو دید که محدودهی بازی رو با مردانی که پشت سرش میومدن و با اشتیاق دستشون رو به هم میزدن، ترک کرد. « و +&# هم اینجا وجود داره. من توی چه وضعیتی پا گذاشتم؟ ولی معنی اون اینم میشه که...»
شخصی محکم با آرنجش به نواه زد که اونو از راه کنار بفرسته. نواه لغزی...