فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم

قسمت: 209

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

قسمت ۲۰۹:

قبل از این که نواه داخل اون هتل بشه، یه لحظه بوی اسطوخودوس رو حس کرد. با وجود این که نمیتونست هیچ گل اسطوخودوسی رو اون دوروبر ببینه، چیزی که به نظر میومد یه در کلفت جیرجیروی ژلاتینی بود رو هل داد. همین طور که داشت به این فکر میکرد که اصلاً میتونه آخر قضیه سالم بیرون بیاد، وحشت وجودش رو فراگرفت. ناگهان بیرون زد و یه لحظه رو برای جمع کردن وسایلش صرف کرد.

اون چیزی که فکر میکرد یه هتل استاندارد با یه اتاق پذیرشه که به طرف اتاق‌های خواب میره، در واقع یه چیز کاملاً متفاوت بود. توی راهرو تا اونجایی که چشم کار میکرد پر از میزهایی بود که لامپ‌های روشون نور شدیدی رو توی اون مکان پخش میکردن.

نزدیک دویست نفر مهمون دور میزها جاسازی شده بودن و سفارش شامپاین میدادن یا این که نزدیک بود با هم دعواشون بشه. دود غلیظ سیگار توی هوا پخش شده بود و باعث شد نواه سرفه کنه، همین طور که دهن و دماغش رو برای جلوگیری از ورود اون دودها به ریه‌ش میگرفت، با کلاهش جلوی دهنش رو پوشوند.

در حالی که از اطراف دیوارها دزدکی نگاهشون میکرد، زیرلبی گفت:« قما+ربازی؟ اینجا؟» اون زن پوشیده‌ای رو دید که محدوده‌ی بازی رو با مردانی که پشت سرش میومدن و با اشتیاق دستشون رو به هم میزدن، ترک کرد. « و +&# هم اینجا وجود داره. من توی چه وضعیتی پا گذاشتم؟ ولی معنی اون اینم میشه که...»

شخصی محکم با آرنجش به نواه زد که اونو از راه کنار بفرسته. نواه لغزی...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی