فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم

قسمت: 201

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

قسمت ۲۰۱:

« کی به اندازه‌ای غذا میخوری که من دست از نگران شدن بردارم؟ خودت تنهایی هیچی نمیخوری و فقط وقتی غذا میخوری که من مجبورت کنم. خیلی سرکشی...» کایل به غذای دست نخورده‌ی نواه اشاره کرد.

نواه در حالی که بشقاب پر از غذاش رو کنار میزد، گفت:« فکر نمیکنی داری زیادی بهم غذا میدی؟ من الان گرسنه‌م نیست.»

کایل با عصبانیت گفت:« از اونجایی که معمولاً این جوری غذا نمیخوری، هر دفعه وضعیت بی‌حالی داری. نکنه پاک تشخیص سوءتغذیه‌ای که توی سورنت برای وضعت شده بود رو فراموش کردی؟»

نواه در حالی که متوجه شده بود غرغرهای کایل شروع شده، آه کشید. کایل داشت مثل همیشه رفتار میکرد. مثل کسی که شاهکار دیشب رو پشت سر نذاشته. به هر حال از نزدیک این طور به نظر میومد. ولی، یه چیزی مطمئناً درموردش فرق میکرد. همین طور که کایل دستش رو بالای دست نواه گذاشت، نفسش گرفت.

فقط برای این، این کار رو کرده بود که قاشقش رو بالا بیاره، ولی نواه میتونست گرمایی که از دست کایل بیرون میاد رو حس کنه. و بعدش، که کمکش کرد قاشقش رو بالا ببره، پشت دستش رو با انگشت شستش نوازش کرد. چشمای بنفشش به خاطر پلک افتاده‌ش تیره‌تر از قبل به نظر میومد.

« مشکلت چیه؟» نواه دست خودش رو از زیر دست کایل بیرون آورد. ولی همین که این کار رو کرد، حس سردی از همون قستمی که کایل دستش رو نگه داشته بود، احساس کرد.

کایل یه ثانیه دیرتر جواب داد:« اوه، چیزی نیست.» و دستش رو روی پاهاش قرار داد. « فکر میکردم توی این روابط آسمونی کارم خوب باشه، ولی احتمالاً زیادی به خودم اعتماد به نفس داشتم.»

کایل زیر چشمی نگاهش کرد و بعدش جوری که تقریباً شبیه خنده بود، آه کشی...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی