فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم

قسمت: 183

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
قسمت ۱۸۳: « داشتم به این فکر میکردم که چرا هنوز نیومدی...» کایل که چمدونا رو جوری گرفته بود که انگار مثل یه پر سبک هستن، داخل قفسه رو زیر و رو کرد و یه یادداشت رو بیرون کشید. این چمدون به طور مخفیانه از شعبه‌ی تزبا برای کایل فرستاده شده بود که پر از مدارکی بود که توی پایتخت ولشون کرده بود. البته، توی اون چمدون اسلحه‌هاش هم قرار داشت. کایل همین طور که یادداشتی که از پنلوپه بود رو میخوند، آه کشید. «اطلاعاتی که میگه کارای داوطلبانه رو انجام ندادی، خیلی وقت پیش، به خاندان سلطنتی رسیده.» « که اینطور.» از اونجایی که مسئولیت‌های احتمالیش رو ول کرده و تونسته از نگهبانش قسر در بره، قابل انتظار بود که یه جرم دیگه به لیست جرایم پایان‌ناپذیر الیونورا اضافه بشه. ولی، الان نواه از همچین عذابی خلاص شده بود. اون دیگه پوسته‌ی جادوگر نامحبوب رو به تن نداشت و هیچکس به غیر از کایل و پسر بچه‌ی کوچولو هویت واقعی اون رو نمیشناخت. آخر سر، نواه از شر زنجیری که اسم الیونورا براش باقی گذاشته بود، رها شده بود. کایل گفت:« شاید این اخبار به گوش وزیر راسینل هم رسیده. طبق اون برنامه‌ی شخصی‌ای که جلوتر دریافت کردم، از یه هفته پیش به هومِد رفته. فقط محض احتیاط، مثل یه نفر دیگه سرکارش برگشته.» « مثل من؟» « و مثل من. ما باید به این فکر کنیم که آیا باید عجله کنیم یا باید به وضعیتمون یه نگاه بندازیم و با دقت حرکت کنیم.» کایل به بیرون از پنجره، جایی که میشد کالسکه که توسط اسب رونده میشد رو ببینه، نگاه کرد. اون...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی