من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم
قسمت: 182
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت ۱۸۲:
با دستای چابک، نواه مغازه رو تر و تمیز کرد، انباری رو چک کرد، و حتی مقدار واریزی رو تنظیم کرد. بعدش، همهی چراغای توی مغازه رو خاموش کرد و در حالی که کلید زاپاسش رو زیر گلدون قایم کرد، در رو بست. اون چترش رو باز کرد و توی خیابون بارونی قدم برداشت و به طرف گوشیوون، جایی که توش زندگی میکرد رفت.
( نواه، خوب همه کارا رو تموم کردی؟)
( بله، کلید رو زیر گلدون گذاشتم.)
( آره، خیلی سخت کار کردی. مثل همیشه ازت ممنونم.)
ولی همین که این پیام رو دریافت کرد، زد زیر گریه. پیامهای مادرش جوری به نظر میومدن که انگار نواه یه کارگر پاره وقته نه دخترش.
نواه هیچوقت فکرش رو نمیکرد که داره یه زندگی اشتباه رو پیش میبره. آدمایی که دور و برش بودن سبک زندگی مسخرهی نواه رو تو سرش میزدن، ولی اون فقط به این حرفشون میخندید. زندگی این طوری نحوهی رهایی از جایگاه خودش بود. ولی نواه میدونست این درست نیست. نواه اشکهاش رو قورت داد و به خودش دلداری داد. «چون خیلی برام سخت بود. دیروز و امروز برام سخت بود.»
خیلی اوقات دیگه هم بوده که برای نواه سختتر از امروز بود. چه دادن امتحان ورودی کالج بود، چه داشتن سوءتفاهم تیمی، یا مورد اذیت و آزار قرار گرفتن توسط کارکنای ارشد شرکت، نواه مزهی همهی اینا رو چشیده. ولی هنوزم نواه امیدوار بود که بعد از یه استراحت کوچولو، بتونه دوباره قویتر از قبل برگرده.
« آدمای زیادی هستن که زندگی سختتر از تو رو دارن... نواه، نباید این جوری از زندگیت شکایت کنی.»
ولی، هر شخصی یه ظرفیتی برای تحمل سختیها داره، و ظرفیت نواه به زور داشت همهچی رو تحمل ...
برای خواندن نسخهی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید.
درحال حاضر میتوانید کتاب من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم را بهصورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید.
بعد از یکماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال میشود.
کتابهای تصادفی


