من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم
قسمت: 160
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت ۱۶۰:
نواه با شک و تردید جواب داد:«میدونم چطور روی آب شناور بمونم. وقتی بچه بودم یکم شنا یاد گرفتم.»
کایل پرسید:«خب، شما نباید بالا بیاین. باید به پایین شیرجه بزنین. تا چند دقیقه میتونین نفستون رو حبس کنین؟» نواه چشمش رو به کایل باریک کرد و گفت:«اندازه نگرفتم تا کی میتونم نفسمو حبس کنم... ولی یه دقیقه خوب نیست؟»
کایل بیشتر از نواه سوال جواب کرد. «یه دقیقه بد نیست. از آب خوشتون میاد؟ یا اینکه ازش میترسین؟»
«نه نمیترسم.»
«پس مشکلی نداره.»
«چه خبره...؟»
قبل از این که حتی فکر بدی به ذهنش بیاد، کایل موئل رو که از اطراف به پایین که رودخونه بود نگاه میکرد، بلند کرد و در یک آن که اونو تو آب انداخت، بچهی کوچولو ناپدید شد. جریان آب آرومی سرتاسر غار پخش شد.
نواه که تقریباً از اون چیزی که دیده بود نزدیک بود غش کنه، همون طور که کایل دنبال موئل رفت و با حالت عادی توی اون سوراخ پرید، دهنش بازمونده بود و سر جا خشکش زد. این دفعه، هیچ صدای پخش شدن آبی بالا نیومد. نواه یه خندهی مضطربی کرد و گفت:«شوخیت گرفته، مگه نه؟»
همین طور که تنهایی وایساده بود، صدای آرومی رو شنید که با آرامش از زیر سوراخ روی زمین جوابش رو داد.
کایل گفت:«زود باش. اگه بهش زیاد فکر کنی برات ترسناک میشه.»
زنی که از یه قطار در حال حرکت بیرون پریده بود، به مکان خطرناک زیر کشتی رفته بود، به عنوان مجرم توی دادگاه ح...
کتابهای تصادفی

