من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم
قسمت: 151
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت ۱۵۱:
«اسم من نواه لئونارده. کارت ویزتمو نیاوردم، ولی اسم فامیلیم کفایت میکنه، درسته؟»
ببخشید که نام خونوادگیت رو دزدیدم، نوکر عزیزم. بازم برای یه چیز مفیدتری نسبت به وقتی بستنی خریدم استفادش کردم.
نواه که داشت از درون عذرخواهی صمیمانهای به کایل میکرد، تا اون جایی که میتونست، رفتار با شکوهی رو از خودش نشون داد. دوک لئونارد شخصیت به شدت برجستهای داره، به قدری که تقریباً دزدیدن نام 'لئونارد' غیر ممکنه.
به خاطر همینم، بیشتر آدمای معمولی حتی بهش شک هم نمیکنن، و حتی اگه بهش مشکوک بشن، درخواست تأییدیهی اون پیش دوک لئونارد میره، که به هر حال تو محدودهی فعالیت کایل میره. احتمال خطر توی این کار در واقع به صفر درصد میرسه.
ولی، چهرهی اون کارگر یه جورایی مشکوک میزد. اون مرد پرسید:«رابطهتون با اون آقای محترمی که چند روز پیش اینجا اومدن چیه، خانم؟»
«چی؟»
«آقای لئونارد که دفعهی قبل اینجا اومدن. من نشنیده بودم که خونوادهی لئونارد قراره به دو معدن هم زمان سر بزنن...»
صبر کن، چی؟ نواه در حالی که با عجله حرف اون کارگر رو قطع کرد، اخم کرد و بهش گفت:«چند روز پیش، مردی به اسم لئونارد اومده اینجا؟»
«بله، پنج روز پیش.»
«احتمال داره...» نواه مکث کرد و بعد ادامه داد:«اسمش دِرِک لئونارده؟» نواه همین طوری این سوال رو پرسید، ولی اون کارگر با خوشحالی سرش رو تکون داد و گفت:«اوه، شما ایشونو میشناسین! شما عضو خونوادهشون هستین؟»
«بله... بله. اون همسرمه.» بدون این که فکر کنه، کلمات از دهن نواه بیرون پریدن. درک لئونارد. صفحه...
کتابهای تصادفی

