فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم

قسمت: 136

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

قسمت ۱۳۶:

بعد از این که این چند روز نواه جوری از کایل دوری میکرد که انگار میخواست صبرش رو آزمایش کنه، امروز نواه به طرز غافلگیر کننده‌ای وراج شده بود. نواه زن خیلی پیچیده‌ای بود، ولی یه جورایی زیر این بی‌ثبات بودنش هم جذابیت وجود داشت.

مردم دقیقاً غیر قابل پیش‌بینی هستن. تا همین دو ماه پیش، کایل اصلاً فکرش رو نمیکرد زنی که چهره‌ی الیونورا آسیل رو داره، تو دیدش عزیز و دوست داشتنی بشه.

حتی با این که فقط داشت از کایل درمورد سلیقه‌ش میپرسید یا به روابطش با زن‌های دیگه توجه میکرد، یه جورایی این حس بهش دست می‌داد که به هر حال مراقبت از اون زن براش ارزشش رو داشت. اون حتی به سلیقه‌ش هم نمیخورد.

کایل فکر کرد داره دیوونه میشه، ولی فقط خندید و سرش رو برای نواه خم کرد و گفت:« بی‌خیالش. سلیقه‌م که به این چندتا مورد ختم نمیشه. سخت‌کوشی و تمیزی مطمئناً نکته‌ی مثبتی هستن، ولی سلیقه‌ی من خیلی منعطفه. این جور بوده و خواهد بود.»

نواه بعد از این که این کلمات رو شنید، چند بار پلک زد و سرش رو با خجالت چرخوند و زیر لبی بهش غرغر کرد.

کایل که داشت شونه‌های نواه رو فشار میداد، برای خودش زیر لبی گفت:«... اگه کارایی که من انتظار دارم رو بکنین، هیچ چیز دیگه‌ای نمیخوام.» تو دید کایل، بدنی که به شدت سست و شکننده بود روی تخت افتاد. بعدش، کایل بدن نواه رو همین طور که داشت با خودش دست و پنجه نرم میکرد که از جاش بلند بشه، با یه پتو پوشوند.

« وقتش رسیده برگردین بخوابین. تا وقتی من برمیگردم ترتیب کلاساتون رو بدین. انقدر هم ساختمون دپارتمان جادو رو خراب نکنین.»

نواه که از زیر پتو بهش یواشکی نگاه میکرد، یه چیزی رو پچ پچ کنان گفت. به نظر میومد ی...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی