من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم
قسمت: 115
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت ۱۱۵:
پنلوپه احترام و تحسین زیادی رو برای کایل قائل بود. اون هیچوقت مردی نبود که جرمی رو مرتکب بشه و همین طور مردی نبود که حاضر باشه به خاطر این که یه عشق ممنوعه رو داره با یه مجرم تجربه میکنه، از کاخ سلطنتی پایین بپره و خودکشی کنه.
هر کاری که توسط این فرد دقیق و سرسخت بزرگ مقام انجام بشه، بنا به دلایل منطقی انجام میشه.
پنلوپه بعد از یه لحظه فکر کردن، دستگاه ضبط رو خاموش کرد. یه بازجو نباید در طول یه بازجویی، بر اساس احساسات شخصی قضاوت کنه، ولی پنلوپه تصمیم گرفت درموردش فعلاً ساکت بمونه.
شاید بعد از محاکمهی الیونورا آسیل دلیل این رفتار کایل رو متوجه بشه. علاوه بر این اگه رسواییای بین الیونورا آسیل و مدیر ژنرال پیش بیاد، ادارهی تحقیقات امنیتی که از قبل داشت با انبوه پرندهها دست و پنجه نرم میکرد، ممکنه از هم بپاشه. اگه از هم بپاشه چه منفعتی برای بقیه داره؟
شیفت شب...
پنلوپه در حالی که لبخند مهربونی رو به لب داشت، تصاویر رو به تیم بررسی ارسال کرد و بعدش تراشهای که حاوی همهی فیلمهای ضبط شده بود رو داخل کشوی میز قفل کرد. در همون لحظه، یه نفر به در دفترش زد. لبهای پنلوپه به هم فشرده شدن و در حالی که صدا زد:« بله. بفرمایین داخل... وزیر؟» حالت چهرهی بیتفاوتی رو به خودش گرفت.
یه مرد خنده رو به دفترش هجوم برد. موهاش به رنگ بلوند براقی بود که بلافاصله دفتر بیرنگ رو زنده کرد. «خیلی وقته ندیده بودمت، پنلوپه.»
« اوه، چی شما رو به اینجا کشونده؟»
« اوه، هیچی. فقط برای این اومدم چون آخرین حملهی تروریستی قطار که توی ادمان مرکزی اتفاق افتاده، نشون میده که طرف ما هم توش دخیل بوده. من برای این اومدم چون گفته بودی محرمانهس، ولی فکر نکنم مدیر ژنرا...
کتابهای تصادفی


