من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم
قسمت: 83
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت ۸۳: مرد مرموز
کایل سپیده دم بیدار شد و با وجود این که توی ذهنش داشت به نواه چیز میز میگفت، دمای نواه رو چک کرد. خوشبختانه، دارویی که نواه شب گذشته مصرف کرده بود کارش رو کرده بود؛ چون سرش فقط یکم گرم بود.
کایل در حالی که داشت نوچ نوچ میکرد، چرخید. اون هفت تیرش رو از غلافش بیرون آورد، گلولهها و صدا خفه کن هفت تیرش رو بررسی کرد، و اونا رو دوباره سرجاشون گذاشت. قبل از این که عملیاتی رو انجام بده همیشه عادت انجام این کارا رو داشت.
یه دفعه، یه صدای لطیفی از پشت سرش شنیده شد.
موئل که داشت چشماش رو میمالید، با خوابآلودگی ازش پرسید:« آقای عمو، کجا دارین میرین؟»
« به دفتر کاپیتان میرم. وقتی نواه بیدار شد بهش بگو کجا رفتم. مراقب خودت باش.»
اول، قرار بود یه پیام رادیویی به شعبهی باتوآنو بفرسته، و بعدش تحقیقات در مورد لنیا والتالیر رو انجام بده. کایل شک داشت که این یه تصادف ساده باشه که توی یه کشتی بهش برخورد کنن. کایل در رو یواش پشت سرش بست.
اتاق کاپیتان، طبقه چهارم...
خیلی زود، قدمهاش که به سبکی یه پر بود، در سالن ناپدید شد. و تقریباً بعد از ده دقیقه که از اونجا رفت، صدای قدمهای جدیدی توی کوریدور پخش شد. غریبه روی فرش درازی که توی سالن اتاقهای فرست کلاس بود وایساد.
تا چند ساعت پیش...
کتابهای تصادفی


