من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم
قسمت: 39
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت ۳۹: شباهت
«میدونم یه چیزی هست که خانم نواه بهم نمیگه.»
«عه، این طوره؟» نواه در حالی که دستهاش روی دستههای مبل بود، کمرش رو به مبل تکیه داد. برای یه لحظه، کایل لئونارد یه چشمه از برق کنجکاوی رو توی چشمای اقیانوسی رنگش دید.
واضحترین تفاوت بین نواه و الیونورا آسیل چشماشون بود. با این که ظاهرشون یکی بود، ولی درخشش اون دو گوی آبی با هم فرق داشت. ظاهر نواه معصوم و ناتوان بود، در حالی که چشمای جادوگر پر از عصبانیت و تمسخر بود.
همون لحظه، کایل لئونارد حس کرد که با الیونورا آسیل واقعی روبرو شده. اون متوجه خودبینی مشابهشون شد، با اینکه این نگاه خیلی کوچیک و کم بود ولی توی چشماش برق میزد. اون زنی که جلوش نشسته بود دیگه به نظر ناتوان نمییومد؛ به جاش، صورتش حالت سردی داشت. یه حس تنفر یواش یواش به درون کایل لئونارد رخنه کرد.
کایل لئونارد زود به خودش اومد و آهی کشید و گفت: «ممنون میشم اگه سوالی که پرسیدم رو به عنوان عذرخواهی که باید به خاطر بیادبیم بکنم، نادیده بگیرین.»
نواه در حالی که انگشتاش رو با شوخی روی دستههای صندلی میزد، زمزمه کرد: «هوم...»
«البته، باید این رو در نظ...
کتابهای تصادفی



