من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم
قسمت: 36
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت ۳۶: کمد پیرایهی شب خوش
با اینکه کایل لئونارد آدم بیتفاوت و سردی به نظر مییومد، به خاطر کاری که در حق نواه کرده بود، احساس گناه عمیقی میکرد.
البته، اگه بهش فرصتی برای برگردوندن روز قبل میدادن، بازم ممکن بود همون طوری اسلحهشو به طرف نواه نشونه بگیره.
کایل لئونارد بازپرسی بود که حتی برای یه لحظه هم به کسی اجازهی به مخاطره انداختن تحقیقاتشو نداده بود. احتیاط میکرد، چون توی صحنه جرم حتی یه ثانیه غفلت ممکن بود سرش رو از گردنش جدا کنه، تقریباً ۱۰ سال میشد که کار میکرد. این براش عادت شده که توی شرایط خطرناک اسلحهشو در بیاره.
و کاملا هم از این کارش راضی بود. اون چنین جرم بزرگی رو، حداقل، توی روز روشن مرتکب نشده بود.
کایل لئونارد، با نگاهی خسته به مغازهای که جلوش بود نگاه کرد و گفت: «... اینجا همون جاییه که باید همراهت مییومدم؟»
نواه که با خوشحالی وارد مغازه شد و جواب داد: «بله.»
کایل لئونارد پاهای لرزون خودش رو به زور اون طرف چهارچوب در گذاشت. اسم اون مغازه...
کمد پیرایهی شب خوش بود.
«...»
بیشترین پیرایههایی که تا حالا توی زندگیش دیده بود توی مغازه جمع شده بودن. حالت چهرهی کایل لئونارد دیگه قابل تشخیص نبود. کمد پیرایهی شب خوش چندین...
کتابهای تصادفی
