من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم
قسمت: 12
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت ۱۲: مهمون موندگار شده؟
«اون طلسمه رو، چهطور باطلش کردی؟»
جادوی الیونورا به خودی خود هیچوقت شکسته نمیشه، مگه این که خودش شخصاً اونا رو باطل کنه. نواه که حیرت زده شده بود، یه چشمه از خنجری رو که لئونارد توی اون یکی دستش تکون میداد، دید. از اون متن کوچولوی جادویی نوشته شدهای که پشت سر کیف کایل لئونارد بود، به نظر میاومد بهغیر از اون هفت تیر، وسایل جادویی دیگهای هم توش باشه.
«خیلی وقته که ندیدمت، و حتماً الان منو دست کم گرفتی.»
«اوه، آره...»
درحالی که جادوگر تظاهر به گیجی میکرد، لئونارد با بیمیلی به روی میز با دستش ضربه زد و گفت: « چیکار داری میکنی؟ اگه کامل بیدار شدی، من مینشینم و برات یه داستان تعریف میکنم.»
همونطور که الیونورا بهش جوابی نداد، بازپرس درحالی که منتظر بود، بهش خیره شد و گفت: «دوش گرفتی؟»
«چی؟ اوه، آره.»
چشماش بطور غیرارادیای به بدن نواه افتاد. همین که فهمید داره بهش نگاه میکنه، سرفه کرد که خجالتش رو بپوشونه. بعدش، درحالی که کایل لئونارد دوباره به دفترچهی یادداشتش نگاه کرد، با قاطعیت گفت: «اوه، آره، لطفاً برگردین بالا. بهتون وقت میدم که لباسهاتون رو بپوشین.»
همونموقع بود که الیونورا متوجه شد که تازه از حموم اومده بیرون. از موهاش داشت کف میریخت و روی زمین خیس شده بود، و حولهش درست بسته نشده بود.
هاه. جادوگر به واکنش بازپرس محل نذاشت. بدون شک، اون یه زن جذاب بود، و طبیعتاً، اون بازپرس بهش جذب میشه. ولی، اون مرده حتی مثل یه زن بهش نگاه هم نمیکنه.
خب، اون مردیه که هیچعلاقهای به زنها نداره.
طرف مقابلش به نواه جوابی نداد، پس خجالتش زود فروکش کرد، و عصبانیت جاشو گرفت.
بذار یه حموم طولانی طولانی طولانیییی بگیرم.
«پس منتظر بمونین. من میرم به حرفی که زدین عمل کنم.»
...کتابهای تصادفی


