من یه عنکبوتم، خب که چی؟!
قسمت: 11
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
بخش ۴
«این یه اژدهازادهست؟ ماهی نیست؟»
اوه پسر، من از همون اول هم احساس خوبی به این قضیه نداشتم.
ماجرا از این قراره که این اسبهای آبی که من تا الان باهاشون میجنگیدم در واقع یکی از نوادگان اژدهایانن!
«ویرم: یکی از گونههای ضعیف اژدهایان هستند. برخلاف این موضوع، بعضی از ویرمها قادر هستند به قدرت یک اژدها برسند.»
بله، همینطوره. حدس میزدم از اونجایی که اژدهای زمینی وجود داره، باید اژدهای آتشین هم وجود داشته باشه.
مثل اینکه تمام این مدت داشتم با یکی از گونههای اژدها میجنگیدم! امیدوارم توی این طبقه هیچ اژدهای آتشینی وجود نداشته باشه...!
خیلی خب، مثل اینکه دارم الکی حواس خودم رو پرت میکنم؛ باید روی مشکل اصلی تمرکز کنم!
«هفتگانِ اِلروئی لول ۷
وضعیت:
جان: ۴۶۱/۴۶۱ (سبز) میزان جادو: ۲۳۱/۲۳۱ (آبی)
استقامت: ۲۱۸/۲۱۸ (زرد) ۴۶۶/۴۵۱ (قرمز)
متوسط حمله: ۲۶۸ متوسط دفاع: ۳۱۱
متوسط جادو: ۱۶۱ متوسط مقاومتها: ۱۵۸
متوسط سرعت: ۱۵۵
مهارتها ناخوانا میباشند.»
«هفتگانِ اِلروئی: نوعی ویرم سطح پایین که بومی هزارتوی اِلروئی است و در طبقه میانی آن زندگی میکند. یک موجود خوفناک که با دهان عظیم خود هرچیزی بر سر راهش را میبلعد.»
این توضیحاتی که شنیدین مال موجودیه که الان درحال شنا توی مواد مذاب روبهروی منه.
از اونجایی که اون یه اژدهازاده سطح پایینه، شکل ظاهریش بیشتر شبیه به یه گربهماهیه تا یه اژدها!
نمیدونم برای چی کلمه «هفت» توی اسمش گنجونده شده!
ولش کن. ایراد گرفتن به سیستم نامگذاری این دنیا هیچجوره کمکی بهم نمیکنه.
دهنِ گنده این موجود واضحترین و بارزترین ویژگی اونه!
اگه توی دهنش بیفتم، وای... با این اندازهای که داره میتونه من رو یهجا ببلعه!
خیلی خوب شد که مهارت ارزیابیم روی اون کار کرد.
معمولا احتمال اینکه این مهارتم کار کنه یک به سهست.
خوششانسم که کار کرد.
عبور از همچین موجودی بدون اینکه وضعیتش رو بدونی خیلی خطرناکه.
تموم هیولاهای طبقه میانی که تاحالا باهاشون برخورد داشتم ضعیف بودن؛ ولی این یکی مطمئنا قویترینشونه!
اگه ممکنه، دوست دارم توجهش رو جلب نکنم.
ولی مثل اینکه این کار غیر ممکن باشه، چون که اون، درست داره کنار راهی که میخوام عبور کنم شنا میکنه.
طبق تجربیاتم، احتمال درگیرشدنم با این موجود زیاده!
هوم، چیکار کنم...؟
راستش میتونم با سرعت فوقالعادهم از زیر دستش فرار کنم، ولی از طرفی دلم نمیخواد اون تا ابد توی طبقه میانی من رو دنبال کنه! آخه یه نگاه به نوار قرمز استقامتش بندازین! مطمئن باشین به این زودیا از تعقیب من خسته نمیشه...!
با اینکه نوار زرد استقامتش کوچیکتره، ولی با این حال چند برابر مال منه.
از طرفی هم من چیزی از مهارتهای اون نمیدونم. اگه اون مهارتی مثل کاهش مصرف استقامت یا یه همچین چیزی داشته باشه، فرار ازش غیر ممکن میشه!
احتمالش کمه چنین مهارتهایی داشته باشه، ولی ممکن هم هست...
این گربهماهی از نظر جدول وضعیتی کمی از من قویتره. یعنی بهترین گزینهم فراره؟!
مثل اینکه همینطوره! آخه هر دفعه که زیادی به خودم مطمئن شدم، آخرش برام بد تموم شده!
هه، میبینین، دارم از کارهام درس میگیرم! خودم بهتر میدونم که نباید بذارم احساساتم بهم غلبه کنن.
باید تا میتونم حواسم رو جمع کنم.
باید به آرومی به جلو برم.
اگه هر لحظه من رو ببینه، با تموم سرعت شروع به دویدن میکنم.
آهان... مثل اینکه یه گربهماهی دومی هم سر از ماگما بیرون آورد...
بدبخت شدم...!
هی، تو جزء ماجرا نیستی!
آخه این دیگه چه وضعشه! با اینکه خودم رو کنترل میکنم، ولی با این حال باز هم توی دردسر میفتم؟! این واقعا بیانصافیه!
گربهماهی بزرگ بعد از این که من رو میبینه، چندباری پلک میزنه تا اینکه بالاخره دهن گندهش رو باز میکنه.
وقتشه که عقب عقب برم!
گربهماهی، زمینی که چند لحظه پیش روی اون ایستاده بودم رو به طور کامل بلعید.
اون به حرکتش ادامه میده تا اینکه خودش رو از ماگما بیرون میکشه و روی زمین میرسونه.
این لعنتی دست و پا داره؟! تا اون موقعی که توی ماگما بود متوجه نشده بودم!
فقط این نیست... تمام بدنش با پولکهای شبیه به پوست اژدها پوشیده شده.
مثل اینکه از لحاظ دفاع، ضعفی نداره.
بله، درست فکر کردین. فرار رو بر قرار ترجیح میدم...!
هی...!
وقتی میخوام به سمت راه فراری که توی ذهنم نقشهش رو کشیده بودم برم، گربهماهی دوم با بدنی گداخته جلوی روم ظاهر میشه.
ای وای؛ حالا از هردو سمت محاصره شدم... چطور خودم رو از دستشون خلاص کنم؟!
هی، تنها راهی که دارم اینه که حریف روبهروم رو تا جایی که میخوره بزنم!
دور بدن گربهماهی یه تار سمی میتنم. قبل از اینکه تار رو به بدنش بچسبونم، تار رو با سم آغشته کرده بودم. از اونجایی که تارهای ابریشمیم به راحتی توی این گرما میسوزن، هدفم بستن دست و پای اون نیست، بلکه میخوام بدون اینکه بهش زیادی نزدیک بشم، مسمومش کنم.
به محض اینکه تارهام با بدنش تماس پیدا میکنه، به خاکستر تبدیل میشه.
هه، تا اینجاش رو که خودم پیشبینی میکردم.
با مهارت ارزیابیم، مقدار تغییرات جونش رو چک میکنم.
کار کرد! سم داخل تارهام تونست کمی از جونش رو کم کنه!
حالا که میدونم میشه این جونورها رو از بین برد، پس بهتره یکم بیشتر با سمم آشناشون کنم!
مثل اینکه این گربهماهی اصلا از کار من خوشش نیومده چون داره با تموم سرعت و با دهنی باز سمتم حملهور میشه.
وا... ی! ترسنا... که!
نه، الان وقت ترسیدن نیست. باید تا اونجایی که میتونم موقعیتم رو نگه دارم.
درست موقعی که به چند قدمی من میرسه، مهارت سم ترکیبیم رو فعال میکنم.
و، درست به موقع از سر راهش کنار میرم.
این هیولای گندهبک به جای من، یه دهن پر از سم کشنده من رو قورت میده!
قبل از اینکه به این طبقه بیام، توی تمریناتم تونستم مهارت حملات سمیم رو به سطح ۱۰ برسونم.
به مهارت «سم مرگبار» من سلام کنین...!
بله درست شنیدین. سمی که قبلا میتونست یه میمون شیطانی گنده رو از پا در بیاره، حالا به یه نوع قویتر از خودش تبدیل شده!
درست لحظهای که گربهماهی سمم رو قورت داد، نوار جونش با سرعت فوقالعادهای شروع به کم شدن کرد.
منظورم از سرعت فوقالعاده، سرعتی مثل برق و باده!
برای همین هم هست که الان این ویرم بیچاره داره از روی درد فلجکننده به خودش میپیچه.
واو، فکر نمیکردم این زهر، چنین قابلیتی رو داشته باشه! حالا که با چشمهای خودم دارم اثراتش رو میبینم، خودم هم یکم ترسیدم!
خیلی خوب، اون یکیتون کجاست...
سرم رو که برمیگردونم، میبینم که این ویرم از تصویر زجر کشیدن همرزمش حسابی ترسیده!
هه، خب راستش با عقل جور درمیاد که با دیدن چنین وضعیتی از همنوعت از ترس خشک بشی.
فکر میکردم اژدهایان هیچوقت از نبرد فرار نمیکنن، ولی مثل اینکه اینها با اون اسبهای دریایی فرق میکنن.
آخرین گربهماهی سالم، دمش رو روی کولش میذاره و بدون هیچ کار اضافهای فرار میکنه.
اوه پسر، گمون میکردم این منم که باید فرار کنه!
مثل اینکه حسابی غافلگیرش کردم.
هه هه، مثل اینکه یکم از خود متشکر بودن هم بد نیست...!
من حسابی قوی شدم، مگه نه؟
فعلا بهتره این گربهماهی رو از عذاب خلاص کنم.
سم بیشتری به صورتش میپاشم.
بعد از یه رعشه کوتاه، کارش ساخته میشه.
«امتیازهای تجربی به حد نصاب رسید. کاراکتر عنکبوت تاراتکت کوچک سمی از لول ۶ به لول ۷ رسید.» «امتیازهای تخصصی جدید کسب شدند.»
«تخصص به میزان مورد نیاز رسید. مهارت [تمرکز_سطح۹] به [تمرکز_سطح۱۰] رسید.»
«شرایط برای کسب مهارت جدید مهیا شد. مهارت [شتاب ذهن] بر اثر رسیدن مهارت [تمرکز] به آخرین سطح، به دست آمد.»
«تخصص به میزان مورد نیاز رسید. مهارتهای خلاصی از [دردسر_سطح۱] به خلاصی از [دردسر_سطح۲] و مهارت [زندگی_سطح۱] به [زندگی_سطح۲] رسید.»
هوم، مثل اینکه تونستم مهارت تمرکزم رو تا آخرین لول بالا ببرم.
راستش رو بخواین روی این مهارت حساب باز کردم!
شاید به نظر مهارت سادهای بیاد، ولی پشت صحنه جنگهام حسابی بهم کمک رسونده.
برای همین هم هست که انتظار زیادی از نتیجه این مهارت دارم.
«شتاب ذهن: سرعت تفکرات کاربر را بالا میبرد. این مهارت باعث کوتاه شدن میزان زمان مورد نیاز عکسالعملها و فعالیتهای کاراکتر میشود.»
وای... عجب چیز فوقالعادهای! یعنی این همونیه که فکر میکنم؟!
چیزی که توضیحات داره بهم میگه اینه که من میتونم سرعت گذر زمان رو برای خودم کند کنم!
این یکی از اون چیزهاییه که، ورزشکارهای خیلی خفن دو سرعت، تجربه میکنن!
و من میتونم هروقت که بخوام این مهارت رو فعال کنم!
برگا... م!
خیلی دوست دارم امتحانش کنم!
هوم، فعلا بدون هیچ مشکلی فعالش کردم...
خب، حالا چی میشه؟
به نظر میاد رودخونه مواد مذاب روبهروم داره آرومتر حرکت میکنه.
یه چیزی به نظر جور درنمیاد... یه حس عجیبی دارم!
انگار بعضی از حواس بدنم دارن خیلی سریع و بعضی دیگه خیلی آروم حرکت میکنن.
بذار یه چیزی رو امتحان کنم...
سعی میکنم شروع به راه رفتن کنم.
هوم، مثل این میمونه که داری توی آب راه میری!
اینکه نمیتونم مثل همیشه بدنم رو کنترل کنم یهجورایی اذیتم میکنه.
پس کاربرد کلی مهارت شتاب ذهن همینه.
از اونجایی که وقتهایی بوده که به خاطر سرعت بالای خودم یه سری اشتباهات مرتکب شدم، بهتره برای مواقعی که میخوام با سرعت بالا حرکت کنم ولی در عین حال حواسم رو جمع کنم، استفادهش کنم.
یه دقیقه صبر کن ببینم... مقدار استقامت یا جادوم کم نشدن.
یعنی این مهارت هیچ چیزی از من مصرف نمیکنه؟!
یعنی این به یکی از مهارتهای همیشگیم تبدیل شده؟!
مثل اینکه میتونم بدون هیچ مشکلی روشن و خاموشش کنم؛ اگه همیشه روشن بذارمش مشکلی برام درست نمیکنه، میکنه؟!
اوه پسر، عجب مهارت خفنی به دست آوردم! راستش اولش فکر میکردم قراره هرچی جادو دارم رو مصرف کنه. مثلا اینکه مجبورم کنه فقط برای استفاده چند ثانیهای از اون، کلی جادو مصرف کنم...!
ولی اصلا اینطور نیست! به نظرتون این یکم این مهارت رو فوق قوی نمیکنه؟!
هیچ عوارض جانبی نداره. به جز کمی ناراحتی اولش که بالاخره بهش عادت میکنم.
فکر کنم یه کد تقلب واقعی گیر آوردم!
«تخصص به میزان مورد نیاز رسید: مهارت [پیشبینی_سطحکتابهای تصادفی