خون کور: پانیشرز
قسمت: 64
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
ریکی انگشت سبابهاش را با دندان نیشش گاز گرفت. مزهی گس خون در دهانش پیچید. انگشت خونینش را جلوی میکایلا گرفت. رنگ چشمان میکایلا به خون مایل شد. آن چشمان گداخته فقط به دنبال انگشت ریکی حرکت مینمودند. ریکی انگشتش را به دهان میکایلا نزدیک کرد. میکایلا نیشخندی دیوانهوار زد. انگار که نمیتوانست اعمالش را کنترل کند.
ریکی با تمرکز و دقت کوچکترین حرکت خونآشام را زیر نظر گرفت. میکایلا قطرات کوچک خون را که گوشهی لبش میافتاد، با لذتی وصف ناشدنی میخورد و میخندید. گویی که در خلسهای لذتبخش فرو رفته بود و نمیخواست که از آن دل بکند. اخم ریکی غلیظتر شد و در دفترچهاش نوشت:
- "قبلاً جلوی نخوردن خون بیشتر مقاومت میکرد اما الان هیچ مقاومتی نداره! ممکنه که اون غدهها وظیفه تولید هورمون مقاومت در برابر خون رو داشتن؟! قبلاً حتی تا یه هفته هم سابقهی مقاومتش بود اما الان هیچ مقاومتی نداره!"
نفسنفس میکایلا شدیدتر شده بود. ریکی انگشت خونیاش را با دستمال کاغذی پاک کرد. با ا...
کتابهای تصادفی


