فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

خون کور: پانیشرز

قسمت: 58

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

میکایلا ابروان طلایی‌اش را در هم فرو برد و با کینه به آن دانشمند روانی چشم دوخت:

- پس مأمور سازمانی!

دمپایی‌های لاستیکی صورتی ریکی بدجوری در ذوق می‌زدند. دستانش را روی زانوی بالایش در هم گره زد و گفت:

- الان من زندانی‌ام یا تو؟

میکایلا با مردمک‌هایی باریک و وحشی هیس‌هیس کرد:

- به هر حال از تخم و ترکه‌ی یه قبیله آدمکش و عوضی چیزی بهتر از تو در نمیاد!

ریکی لبخند سرد و ظالمانه‌‌ای زد. آن لبخند حتی به چشمان بی‌احساس شرقی‌اش هم نرسید. صدای خونسردش روح میکایلا را بیش از پیش خرد کرد:

- انگاری یه کم شایعات رو دنبال کردی.

چشمان پر از کینه‌‌ی میکایلا گویای همه چیز بود:

- کیه که از قبیله‌ی آشغال تو صدمه ندیده باشه؟

چهره‌ی ریکی همانند یک تکه سنگ مرمر تراشیده شده صاف و جذاب بود. خون‌آشام چشمانش را تنگ کرد و بلوف زد:

- اوه؟ راستی می‌دونستی که قراره رئیستون رو ترور کنن؟ اسمش چی بود؟

ابروی راستش را بالا داد:

- ایچیرو؟... هیمورا ایچیرو. درست نمی‌گم؟

تیر در تاریکی میکایلا درست بر هدف نشسته بود. ...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب خون کور: پانیشرز را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی