خون کور: پانیشرز
قسمت: 8
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
رانمارو ابروی زخمیاش را بالا داد و بدون نگاه به کیتو جوابش را داد:
- خفه شو توله روباه! تو از قبیله هیمورا نیستی که بخوای برای ما نگران باشی!
کیتو دندانهای سفیدش را روی هم فشرد. موهای کوتاهش به رنگ سفید برگشتند و گوشهای مخملینش ظاهر گشتند. دست خودش نبود. هر موقع که هیجانزده میشد به حالت نیمه روباه بودنش شیفت میداد. از روی صندلی پایین پرید و سمت رانمارو چرخید:
- تا جایی که میدونم من پسر بزرگ رئیس قبیلهام!
رانمارو پوزخندی زد و دستش را بالا آورد. نگاهی تحقیرآمیز به پسرک لاغراندام با آن چشمان نقرهای وحشی کرد. دستش به صورت مردانهاش کشید:
- تولهی یه زنیکه قاتل و نفوذی جزو قبیلهی ما نیس!
آکامه شرم و آزردگی را در چهرهی برادر کوچکش دید. به خودش آمد. شلوار سیاهش زیر فشار پنجههای ظریفش چروک شده بود....
برای خواندن نسخهی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید.
درحال حاضر میتوانید کتاب خون کور: پانیشرز را بهصورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید.
بعد از یکماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال میشود.
کتابهای تصادفی

