فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

جزیره برمودا

قسمت: 10

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
رابرت سرش رو کج کرد و نگاهش بهم افتاد. طوری‌‌که انگار در مورد استفاده از کالایی تصمیم می‌گرفت، مدتی رو در سکوت فکر کرد و بالاخره جواب داد:
-        از این‌که آدمای ناشی رو شکار کنیم خسته شده بودیم. تصمیم گرفتیم امسال هر کدوممون یه نفر رو برای شکار انتخاب کنیم و در مورد کمپ زدن و ردگیری بهشون آموزش بدیم. بعد هم دو شرط برای دو برد گذاشتیم. یکیش اولین نفری که شکارش رو بگیره و اون یکی هم کسی که شاگردش دیرتر شکار بشه. 
خمیازه‌ای کشیدم و چشمانم خمار شدند. 
-        پس اگه من آخرین نفر بمیرم، برنده میشی. 
رابرت کمکم کرد روی تخت دراز بکشم و گفت: 
-        درسته. می‌دونم ناامیدم نمی‌کنی و شکارچیت قراره حسابی خسته بشه.
ذهنم در حال مه آلود شدن بود که گفتم:
-        بالاخره گیر می‌افتین. هر سال به اسم شکار به جزیره می‌رین اما دست خالی برمی‌گردین.
رابرت پتو رو روم مرتب کرد و جواب داد:
-        قرقاول‌ها و خرگوش‌ها رو یادت رفته. ما واقعا اونجا رو پر از قرقاول، خرگوش و روباه کردیم. هر سال با تعدادی از اونا به عنوان نتیجه شکار برمی‌گردیم. 
پلک‌هام روی هم افتادند و شنیدم که رابرت با کسی حرف می‌زنه.
-        حالش خوب نبود. بهش دارو دادم تا بقیه راه رو بخوابه.
 
بعد‌ از اون در جهان بی‌خبری فرو رفتم. دوباره که چشمانم رو باز کردم، داخل کابین تنها بودم. حرکت سریع و مداوم قایق متوقف شده بود و فقط تکون‌هایی آروم بر جایش داشت. کمی سردرد و سرگیجه داشتم، اما اون‌قدر نبود که مانع حرکتم بشه. باید سریع‌تر یکی از ...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب جزیره برمودا را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی