اغوای یک دوک بیاحساس
قسمت: 51
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
اغوای دوک بیاحساس فصل پنجاه و یکم:
«اون ها کمی در مورد شرایط ما میدونند.»
حالت چهره لیونل جدیتر شد.
«درواقع، یه داستانی وجود داره که باید بشنویش. بیا بریم.»
«باشه.»
لیونل به همراه ریو، به اتاق پذیرایی رفت. اون به کارل، پیشخدمت، دستور داد:«بیارشون.»
«بله.»
کارل پیشخدمت، نامه هایی با مهر سلطنتی بر روی اونها، رو با یه طبق سینی آورد.
«بفرمایید، عالیجناب.»
«این ها چی هستن؟!»
«ریو، اینها نامههایی هستند که برای تو فرستاده شدن. فکر میکنم بهتره اون هارو بخونی.»
همه نامه ها باز شده بودند. به نظر میرسید لیونل از قبل محتوای نامه رو خونده بودش.
«هیچ محتوای خطرناک یا تهدید مستقیمی تو این نامهها وجود نداره. هیچ جادویی هم به کار برده نشده.»
چندین نامه وجود داشت. اسم پرنسس ماریان، ملکه سلینا و نام بقیه شاهزاده ها در بیرون نامه ها نوشته شده بود.
وقتی که ریو یه نامه رو برداشت و خوندش، قیاقهش تو هم رفت..
جای تعجبی وجود نداشت. محتوای نامه ها همونطور بود که انتظار داشت.
ملکه سلینا از ریو کینه عمیقی به دل داشت، به همین خاطر اون میخواست ریو رو بکشه.
{امیدوارم عاقبت و پایان بسیار بدی داشته باشی.
_ملکه سلینا.}
در مقایسه با نامه ملکه، نامه ماریان بیشتر شبیه به یه نفرین بود.
نامه با جوهری قرمز رنگ به تحریر دراومده بود، احتمالا خون مرغ بودش. نامه فحاشی و تهدید های کودکانههای زیادی در خودش داشت.
{برگرد اینجا، الان!}
پس از خوندن نامه ماریان که اینطور باز شد، ریو نامه رو بست.
اون میتونست قبل از اینکه بقیه نامه رو بخونه، حدس بزنه که اون چی گفته. با اینکه اون از کلمات توهین آمیزی استفاده کرده بود، اما نامه ماریان بهتر از نامه ملکه محسوب میشد.
ماریان وقتی شخصی رو که میخواست ازش انتقام بگیره رو نمیدید، به راحتی فراموشش میکرد. اما از طرفی ملکه سلینا، بسیاری از خدمتکارهاش رو به قتل رسونده بود.
ریو تنها خدمتکاری به شمار می اومد که اون تو کشتنش موفق نشدش.
«ملکه تحمل نمیکنه من زنده بمونم.»
حالت چهره لیونل هم جدی شده بود.
«ریو، اگه شروع به معاشرت کنی، ممکنه زندگیت تو خطر باشه.»
«اره.»
«من بهت یه گارد محافظتی میدم. حتی اگه باعث ناراحتیت میشن، لطفا تحمل کن.»
در حال حاضر به نظر میرسید، اون میبایست به همراهی گارد محافظتی عادت میکرد.
اما آیا اون مجبور بود تا آخر عمر خودش رو اینطور پنهان بکنه؟!
«شاید فقط چند ماه وقت داشته باشم.»
ریو از لیونل پرسید:«لیونل، اگر داماد جدید پرنسس انتخاب بشه، من در امان میمونم؟»
لیونل شک داشت.
«حتی اگه نامزدی ماریان قطعی بشه، چند ماه طول میکشه تا ماریان ازدواج کنه. امکان داره کینه ملکه سلینا حتی بعد از نامزدی هم رفع نشه.»
«هوومم.»
«اگه توی ضیافت یا دنیای اجتماعی خودت رو نشون ندی، ممکنه اونها دوباره شروع به شایعه پراکنی بکنن. حتی اگه به ملک یا جای دیگهای هم بری، خانواده سلطنتی تورو پیدا میکنن و تلاششون رو بر این میزارن تا تورو صدا بکنن.!!»
«میفهمم.»
<...کتابهای تصادفی


