فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

پسر بسته‌رسون و راز زیباترین دختر مدرسه

قسمت: 29

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل بیست‌ و نهم

«صبح بخیر یوگاچی.»

به محض اینکه به صندلیم رسیدم، یه طوفان کوچیک بهم برخورد کرد.

«فکر کنم الان دیگه با هم همسایه شدیم. امیدوارم با هم کنار بیایم.»

«آه...»

دیروز بعد از مدرسه، تغییر صندلی‌ای که هفته‌ی گذشته قرعه‌کشی کرده بودیم اجرا شد.

من تو ردیف دوم از عقب، کنار پنجره قرار گرفتم، که به طور معمول صندلی خوبی محسوب می‌شد.

همه چی خوب بود، اما دختر سمت راستی من، مینای آنامی، همونطور که انتظار داشتم پرانرژی بود.

دیروز اون حرف‌هاش رو آروم زمزمه می‌کرد و الان به نظر می‌رسید دیگه حتی به محیط اطرافش هم اهمیت نمی‌ده.

«می‌دونی که درباره‌ی آه کشیدن زیاد چی می‌گن مگه نه؟»

«خوشبختی رو فراری می‌ده.»

«نه، اصطلاحش اینجوری نیست، اگه زیاد آه بکشی، شادی فرار می‌کنه، گرفتی؟ شادی، که می‌شه من، ازت فرار می‌کنه.»

[معنی اسم مینای می‌شه شادی]

«آه... آه...»

«هوی! دیگه آه نکش.» مینای با شادی خندید.

هنوز اول صبحه و وضع اینه.

اول صبحی این همه انرژی رو از کجا میاره؟

خدا بقیه‌ش رو به خیر کنه.

«صبح بخیر مــیــوررری.»

«صبح بخیر یوگا چان.»

همونطور که با احساس درماندگی داشتم کیفم رو سر جاش میذاشتم، یه صدای سرزنده‌ی دیگه رو جلوی در کلاس شنیدم.

انگار شیزوکی تازه به مدرسه رسیده.

بعد از اینکه با دخترها احوالپرسی کرد، به من نزدیک شد.

طبیعتاً نگاهمون به هم برخورد کرد.

شیزوکی کیفش رو روی میز پشت سر من گذاشت و روی صندلی نشست.

تصادفاً، صندلی جدید اون، درست پشت سر من قرار گرفته بود.

احساس می‌کنم که خدای سرنوشت بازی عجیبی رو با من شروع کرده.

مینای کنارم و شیزوکی پشت سرمه، با اینکه باید کنار پنجره بشینم، اما اصلا احساس خوبی ندارم.

* * * *

کلاس‌های صبح تموم شد و وقت ناهار رسیده بود.

خمیازه‌ای کشیدم و نونی رو که توی زنگ تفریح خریده بودم به همراه کتاب انگلیسیم روی میز گذاشتم.

امتحان‌های نهایی به زودی می‌رسن، برای همین، مانگا خوندن بین وقت‌های ناهار رو برای یه مدت متوقف کردم.

خوب، در واقع الان چیزی واسه خوندنم ندارم.

«عوق، یوگاچی، تو حتی تو وقتای استراحتم درس می‌خونی؟»

مینامی، که چهره‌ی جذابش مملو از نفرت شده بود، از میز کناریم ...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب پسر بسته‌رسون و راز زیباترین دختر مدرسه را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی