فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

ستاره بلعیده شده

قسمت: 47

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

جلد 3، قسمت 7: گروه نیش ببر

«هی ، داداش»

لوفنگ بعد از شنیدن صدایی که از سمت ساعت ارتباطی رزمی کوش رسید، نتوانست جلوی خنده‌اش را بگیرد: «لوهوآ، مگه تو الان نباید دوروبر اون خانم جوون بپلکی؟ چیشد وقت کردی به من زنگ بزنی!»

«هاها...»

چن‌گو،ژانگ‌کی و بقیه یکی‌یکی داخل بالکن شدند و شروع کردند به خندیدن.

برادر کوچکتر در ساعت ارتباطی خندید: «حتی اگه زن هم بگیرم نمی‌تونم برادر بزرگنرم رو فراموش کنم. اره داداش، زنگ زدم که یه چیزی رو بهت بگم. مادربزرگ رسما دوست‌دختر من رو تایید کرد، هاها.... داداشت بهترینه.»

برادر کوچکتر با خوشحالی خندید.

چند وقتی شده بود که او آن‌قدر خوشحال نبود.

لوفنگ با خودش فکر کرد: «قدرت عشق انکار ناپذیره. اون مدت زیادی معلول بوده، برای اون، که بعد از مدت ها صاحب یک دوست‌دختر شده، پس قراره فشار فیزیکی زیادی رو متحمل بشه......» لوفنگ که برای برادرش خوشحال بود، بلافاصله خندید: «پس هنوز باید حسابی تلاش کنی و اون گواهی رو بگیری!»

«داداش، نمی‌تونیم برای همچین چیزی زیاد عجله کنیم، باید قدم‌به‌قدم پیش بریم.» لوهوآ خندید.

لوفنگ گفت: «اوه درسته، مامان و بابا چطورن؟»

لوهوآ گفت: «رفتن خرید روزانه رو انجام بدن.»

لوفنگ سر تکان داد.

مامان بلاخره می‌تونه بعداز ظهرها به خاروبار فروشی بره، و پدر بلاخره می‌تونه با آرامش کنارش تو فروشگاه وقت بگذرونه.

لوهوآ با نگرانی گفت.: «من خوبم داداش. بیرون از شهر مراقب خود باش.»

«جای نگرانی نیست.»

بعد از پایان تماس، لوفنگ لبخند بزرگی رو صورتش داشت.

گائوفنگ گفت: «خیله خب، حالا که تماس لوفنگ تموم شد، همگی برای یه لحظه بیاید اینجا.» بعد از لحظه‌ای، لوفنگ و بفیه به آن سمت رفتند.

«امروزتازه وارد شهر شدیم و مثل همیشه نتایج خوبی به بار آوردیم! مثل همیشه، ما غنائم رو براساس میزان مشارکت هر فرد در مبارزات تقسیم می‌کنیم!»

«وقتی شکار تموم بشه و برای تجدیدقوا به پایگاه برگردیم، تقسیمات رو انجام می‌دیم.» ناگهان لحن گائوفنگ جدی شد: « بااین‌حال، بزارید یادآوری کنم که همگی باید حسابی محتاط باشین! اینجا یه منطقه با ساختمون‌های بی‌شماره، جاییه که لونه همه هیولاها وجود داره. تو سطح شهر مقدار زیادی هیولای سطح فرمانده وجود داره. پس دفاعتون رو پایین نیارین، درغیراین‌صورت اگه هرکدوم از شما تو موقعیت خطرناک گیر بیفتیه، دردسر ساز می‌شه. سال پیش جنگجوهای زیادی به همین خاطر مردند.»

«بله»

چن‌گو،ژانگ‌کی، برادران وی‌جیا و لوفنگ همگی با جدیت سر تکان دادند.

لو همچنین می‌دانست....

که پیوستن به ارتش بسیار امن بود. درصد مرگ جنگنجوهایی مانند او در بیابان بسیار بالا بود!

گائوفنگ تصمیم گرفت: «درحال‌حاضر، همه انرژی زیادی صرف کشت‌وکشتار کردن. همینطور هم تو شب با عجله حرکت می‌کردیم، پس بهتره همه استراحت کنن. بعد ساعت 4 بعدازظهر حرکت می‌کنیم!»

«بله»

«هـــوف، وقت استراحته.»

شش عضو گروه پتک آتشین یا به...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب ستاره بلعیده شده را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی