فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

ستاره بلعیده شده

قسمت: 41

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

جلد 3، قسمت 1: صحرا

یک کمپ نظامی در شعاع چند صد کیلومتری قسمت شمالی شهر جیانگ‌نان وجود داشت.

{گرومپــ !} قطار به آرومی در ایستگاه بخش نظامی توقف کرد.

سرباز های کاملا مجهز یکی‌یکی از قطار پیاده شدن، سرجمع 20 نفر بودن. به طور معمول، این 20 نفر به 4 گروه تقسیم می‌شدن.

«لوفنگ، معمولا وقتی ما جنگجوها سراغ شکار هیولاها می‌ریم، تجهیزاتمون رو تو بخش نظامی از نو مجهز می‌کنیم» چن‌گو به روبه‌رو اشاره کرد، جایی که یک برج بلند و فولادی به ارتفاع حدود 50 یا 60 متر بود و گفت: «این برج رو می‌بینی؟ سرتاسر چین و حتی جهان، ارتش ناحیه خاصی از بیابون رو تصاحب می‌کنه تا پایگاهی باشه برای استراحت و تجدید اماد* جنگجوهاش. این پایگاه‌های استراحت با فانوس نشونه‌گذاری شدن، به عبارت دیگه، راهنمای مسیر ما به راه خونه هستن.» *مکانهای نظامی که توش اسلحه، تدارکات و هر وسیله جنگی رو از نو تامین می‌کنن.

لوفنگ سری تکون داد.

تو پايگاه تجدید اماد نظامي، ساختمون مجلل و كوچیكي بود كه آب‌وهوای خوبي داشت.«گروه پتک آتشین، شما پسرا تو ساختمون e6 استراحت کنین.» یکی از افسرهای پایگاه به کاپیتان گروه پتک اتشین "گایو فنگ" درحالی که می‌خندید و ضربه‌ای به کتفش می‌زد، کلیدی داد و گفت: «گائو پیر، این‌بار برای شکار قصد دارید چه مدت بیرون باشین؟ اگه یه روز شکار خوبی گیرتون اومد، می‌تونین شکار رو به اتحاد زیرزمینی من بفروشین. مطمئن باشین با قیمت خوبی ازتون می‌خرمش.» با وجود اینکه بیشتر کارکنان اینجا لباس نظامی به تن داشتند...درواقع، بیشتر کارکنان خدماتی از دوجوی محدودیت‌ها، دوجوی تندر، دولت نظامی و اتحاد زیرزمینی می‌اومدن. با وجود اینکه اون‌ها برای خدمت‌رسانی این‌جا بودن، ولی اجزای باارزشی رو هم می‌خریدن که جنگجوها از هیولاها جمع کرده بودن.گائوفنگ خندید: «هاها، حتما! عجله کن ترتیب بده سریع برای ما نهار رو تدارک ببینن.» پایگاه تجدید اماد چندان بزرگ نبود. « ساختمون e6 از این طرف!» گروه پتک آتشین خیلی سریع ساختمون سه طبقه کوچیکی را پیدا کردن که علامتe6 روش مشخص بود. کلید به شکل یک تراشه بود. در با کشیده شدن کلید باز شد. تا زمانی که گروه پتک آتشین تو پایگاه تجدید اماد هستن، مالکیت این ساختمون متعلق به اون‌ها ست.«می‌خوام یکم دراز بکشم و بخوابم، دیشب اصلا خوب نخوابیدم.» چن‌گو دو جعبه فلزی رو که تو دستش نگه داشته بود، رو زمین گذاشت و سمت کاناپه شیرجه زد. کش‌وقوسی به بدنش داد و روی کاناپه برای خودش جا خوش کرد. کاپیتان گائوفنگ با صدای بلند دستور داد: «اگه می‌خواید استراحت کنید، همین الان پیگیرش باشین، چون امشب قراره حرکت کنیم، اون‌موقع باید هوشیار و حواس‌جمع باشین.» «بله قربان!»نیزه‌دار ژانگ‌کی و برادران دوقلوی شمشیرماه در جواب خندیدندن، چرا که سال‌ها ست با قوانین آشنا هستن.لوفنگ با تعجب گفت: «امشب حرکت می‌کنیم؟»

«لوفنگ اصلا حواست به وضعیت آب‌وهوا هست؟ الان اخر سپتامبریم، گرم‌ترین موقع ساله. واقعا انتظار داری با چندصد کیلو تجهیزات وسط روز بدویم؟ هرچقدر هم که با خودمون آب ببریم، بازم کافی نیست، پس فقط می‌تونی از آب رودخونه بنوشی.» چن‌گو با خنده به لوفنگ نگاه کرد: «بهتر نیست شب‌موقع حرکت کنیم؟ آب کمتری هم استفاده می‌شه.»

لوفنگ دست و پا شکسته خندید.

با اینکه مطالب زیادی خونده بود، ولی متوجه این موضوع نشده بود.

«هــم؟» لوفنگ از پنجره به بیرون نگاه کرد و متوجه شخصی در پایگاه تجدید اماد شد: «برادر چن، نگاه کنین، اون ژنگ‌...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب ستاره بلعیده شده را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی