فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

ستاره بلعیده شده

قسمت: 29

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
جلد دوم_چپتر نه: شهر هیولا بخش نظامی پر از جنب و جوش بود؛ در همون حین، ضیافت باشکوهی برای همه‌ی مبارزان محتمل که برای شرکت در آزمون رزمی اومده بودن درحال آماده شدن بود. بعد از ظهر. داخل میدان 1680مبارز همراه برخی از مقامات والامقام بخش نظامی شمال شهر جیانگ نان و برخی از مقامات بلند مرتبه دوجوی رعد و دوجوی مرزها پشت میز پذیرایی وایستاده بودن. «مبارزان احتمالی که نامشان خوانده میشود، بیایید بالا و یونیفرم‌ها و سلاح‌هاتون رو تحویل بگیرین.» «یان ژو» «هی فنگ» «وانگ بینگ جیانگ» …. دست کم ده افسر پشت میز حضور داشتند که یکی یکی اسامی را فریاد می زدند. مبارزان احتمالیی هم که اسمشون گفته میشد، میرفتن و تجهیزاتشون و برمیداشتن. «لوفنگ» وقتی اسم لوفنگ گفته شد اون سریع به سمت اونها رفت. «این لباس رزمیت، چکمه های رزمی و تیغ شبح سری دومی که بهش نیاز داری. سنگین‌ترین شمشیری که آماده کرده بودیم 98کیلوگرم بود، سنگین تر از این نداریم.» افسر سِت سلاح‌ها و وسایل رو به لوفنگ داد. «این هم یه ساعت ارتباطیه که GPS داره و میتونه پیام ارسال کنه. اینم یه سپر شش ضلعیه.» افسر درحال صحبت با نگاهی مشکوک به چشمهای لوفنگ خیره شد... « یه مبارز احتمالی همچین تیغه شبح سنگینی رو درخواست کرده، خیلی عجیبه!» لو فنگ لبخند کمرنگی زد و سریع 200کیلوگرم بار رو برداشت و رفت. …. تو میدون هر کدوم از 1680مبارز، سلاح های درخواستی خودشون رو که فکر میکردند براشون مناسب تره دریافت کردن، البته همگی فقط از سلاح سرد استفاده میکردند چون این یه شرط لازم برای امتحان رزمی بود و سلاح های گرم کاملا ممنوع بودند. همگی بعد از گرفتن وسایلشون به مناطق استراحت برگشتن که لباس‌هاشون رو با لباس ها و تجهیزات جنگی عوض کنن. سرتاسر میدان پر از خنده بود. در آن زمان لوفنگ به چکمه‌های نبرد، شلوارهای استاندارد نظامی و جلیقه جنگی با برخی از مواد آلیاژ کی لو مجهز شده بود، همچنین سپر شش ضلعی و تیغ شبح خود را بر پشت داشت و با خوشحالی با مبارز کنارش صحبت میکرد. یک نوجوان خدمتکار با هیجان به لباسش اشاره کرد و گفت:«اگه همه وسایلی که بهشون مجهز شدم و بزاریم کنار هم حداقل 7 تا 10 هزارتا می ارزه. البته این شلوار و جلیقه که اونا برای امتحان مبارزان به ما قرض دادن بهترین تجهیزات یه جنگنده نیست، با این حال می تونن در برابر چنگالای ضعیف ترین هیولای درجه H دفاع کنن که خیلی بهتر از جلیقه های ضد گلوله ایه که توی شهر هست. یک گلوله معمولی هیچوقت نمی تونه این رو سوراخ کنه و یه هیولای درجه H هم هیچوقت نمیتونه اینو پاره کنه.» «تو نمیتونی اون رو پاره کنی...» از سمت دیگه دختری با چهره ای خشن و لبخند سردی روی لبهاش گفت:«حتی اگه هیولا نتونه لباس رو پاره کنه، ضربه‌ای که میزنه می تونه استخوان هات رو بشکنه و به اندام های داخلیت آسیب برسونه.» خدمتکار نوجوان گفت: «این برادر بزرگمون همچینم ضعیف و شکننده نیست.» سپس به دختر خیره شد و با تمسخر ادامه داد: «دختر کوچولو، چطوره که بریم اونجا و قدرت این برادرمون رو تست کنیم؟» لو فنگ اخم کرد و گفت:«کافیه.» «چشم برادر لو. ما به حرف برادر لو گوش میدیم.» نوجوان خدمتکار خندید. خبر استخدام لو فنگ توسط دوجو...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب ستاره بلعیده شده را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی