فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

جوان‌ترین پسر استاد شمشیر

قسمت: 57

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

سمبر بلافاصله به سمت ساختمان اصلی دوید و با خودش فکر کرد:

جین رانکاندل! نابغه‌ای بی‌نظیر که توی 15 سالگی به 5 ستاره رسیده. ناجیِ زندگی من. فکر کردن به این که همچین آدم باورنکردنی‌ای نصف شب میاد سراغ یکی مثل من و کمک می‌خواد خیلی هیجان انگیزه!

سمبر فوق‌العاده تحت تاثیر قرار گرفته بود. جین، ناجی او بود و حتی شوالیه‌های نگهبان رانکاندل را هم برای نجات او به همراه آورده بود. مهم نبود که یک نفر چقدر ثروتمند باشد، هیچ‌کس نمی‌توانست به راحتی چنین تجملی را هنگام نجات یافتن تجربه کند...

دلیل درخواست جین چه بود؟ کوچکترین فرزند قبیله رانکاندل طبیعتا باید جیب های پر از پولی داشته باشد. آیا او در یک مأموریت مخفی بود و در طی آن به مقداری بودجه‌ی فوری نیاز داشت؟

در طول ده دقیقه‌ی کوتاهی که سمبر صرف جمع‌آوری پول کرد، افسار قوه‌ی تخیلش از دستش رها شد:

جوابش هرچی هم که باشه، من بهش کمک می‌کنم تا در آینده‌ی نزدیک به یه دستاورد بزرگ دست پیدا کنه، حتی اگه تأثیر کمی بذارم. بعد از مرگ ما، مورخ ها داستان هایی از جین رانکاندل نقل خواهند کرد، و من خوشحال میشم اگه حتی توی یه خط از زندگی‌نامه‌ی اون هم به "سمبر بیل" اشاره بشه.

سپس با یک کیف چرمیِ بزرگ با انواع وسایل قیمتی و مقدار زیادی سکه‌ی طلا بازگشت.

ـ هوف، هوف... این همون چیزیه که درخواست کردین، لرد جین!

او با خودش خیلی وسیله آورده بود. حتی در نگاه اول، وزن کیسه بیش از 30 کیلوگرم به نظر می‌رسید. جین نمی‌توانست همه‌ی آنها را قبول و در سفرش حمل کند.

او یک مشت اشیای با ارزش طلایی برداشت و حدود پانصد سکه‌ی طلا دیگر هم اضافه کرد. حتی دزدها هم خوابِ به دست آوردن همچین ثروتی را در یک شب می‌دیدند.

ـ این بیش از اندازه کافیه. خیلی خوب شد که دوباره دیدمت، سمبر بیل.

ـ باعث افتخارم بود، لرد جین. نمی‌دونم چه مأموریتی رو بر عهده گرفتین، اما براتون بهترین‌ها رو آرزو می‌کنم و دعا می‌کنم که به سلامت برگردین!

ـ متشکرم، بعدا بازم می‌بینمت. اوه، و وقتی به اینجا اومدم، باید یه کاری برای نگهبان‌های دروازه انجام می‌دادم، پس…

ـ می‌فهمم. خودم به اونا رسیدگی می‌کنم، پس لطفاً نگران نباشین. من دهنم رو در مورد مسائل امروز بسته نگه می‌دارم تا زمانی که به من اجازه بدین در موردش صحبت کنم.

جین انتظار زیادی از سمبر بیل نداشت، چون برای اولین بار به طور تصادفی او را در منطقه‌ی جنوبی پادشاهی ژان در کنار مرز نجات داده بود. با این حال، او اکنون سمبر را فردی کاملاً شایسته می‌دید. او نه تنها دِین خود را به یاد آورده بود، بلکه تیزبین و دانا هم بود.

ـ باید بعدا براش یه هدیه بگیرم، حالا هرچی که باشه.

سمبر با هیجان دستانش را تکان داد تا اینکه شبحِ جین در شب ناپدید شد.

اکثر پرچمداران موقت رانکاندل دو ماه اول خود را در فقر می‌گذرانند.

آنها فقط از بدو تولد در قبیله‌ی شمشیربازان ضربه زدن، چاقو زدن و مبارزه با دشمنان را آموخته بودند. بنابراین، حواس و شهود آنها در مال و ثروت نبود. آنها هرگز خودشان پول به دست نیاورده بودند بنابراین متعجب کننده نبود که وقتی وارد دنیای واقعی می‌شوند، چند ماهی را در فقر سپری کنند.

برای همین، اکثر پرچمداران موقت یا اربابان جنایت‌کار داخل مامیت را می‌کشتند و سرشان را برای تیم تحقیقات جنایی ورمونت می‌آوردند یا به عنوان مزدور برای کسب درآمد زندگی می‌کردند. اما تا آن زمان، آنها همچنان بی‌پول بودند.

مونچ، مونچ، گلپ.

امروز سومین روز جین به عنوان پرچمدار موقت بود. پسر، پرستار بچه و اژدهای او در حال خوردن بهترین و محبوب‌ترین غذاهای رستوران پادشاهی ژان بودند. اگرچه آنها ده‌ها ظرف غذا سفارش داده بودند، اما صورت‌حساب به سختی تفاوتی در سطح مالی آنها ایجاد می‌کرد.

ـ زیاد نخور، موراکان. زمان بلیط دروازه انتقال یه ساعت دیگه اس. اگه مثل دفعه‌ی قبل همه‌چیز رو بالا بیاری...

ـ ساکت بچه. حتی اگه بعداً استفراغ کنم، بازم همه‌چیز رو می‌خورم. تو هم بهتره مثل یه شکارچی در اوج، مثل من زندگی کنی...

ـ چقدر لجباز...

ـ ارباب جوان، لطفاً مقداری از این رو هم امتحان کنید. آشپزی ژان خیلی خوبه.

ـ کوهاها. همین دیروز بود که تو از جین پرسیدی "این اخاذی نیست، ارباب جوان؟"؛ پای توت قرنگی... به نظر می‌رسه که الان با خیال راحت در حال خوردن غذا هستی...

این سه نفر به جای سوار شدن بر موراکان برای سفر، قصد داشتند از دروازه‌ی انتقال استفاده کنند. دلیل این تصمیم ترس گیلی از ارتفاع نبود، بلکه به دلیل مقصد آنها بود.

اگرچه سازمان زیرزمینی تسینگ در حال ایجاد آشفتگی در کشور بود، پادشاهی آکین به صورت غیرق...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب جوان‌ترین پسر استاد شمشیر را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی