فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

جوان‌ترین پسر استاد شمشیر

قسمت: 47

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

از آنجایی که ارباب قبیله آمده بود، مهمانان شروع به ورود به باغ شمشیرها کردند.

نمایندگانی از هر ملتی، از جمله امپراتوری ورمونت، حضور داشتند. گاردهای امپراتوری، نیروهای ویژه، شوالیه‌های پادشاه اژدها، قبیله ایولیانو، قبیله توکو، قبیله کن، مزدوران شاه سیاه، مزدوران ارواح و غیره.

هر یک از آن‌ها، افرادی با قدرت زیاد از قبیله‌ها یا سازمآن‌های بسیار با نفوذ بودند. هنگامی‌که آن‌ها یکی پس از دیگری وارد باغ می‌شدند، به نظر می‌رسید که عمارت باغ با غرور ایستاده است و مانند پادشاهی بر تخت مقابل آن‌ها نشسته است.

مثل این بود که ساختمان به مهمانان دستور می‌داد که در حضورش حداکثر ادب و نزاکت را از خود نشان دهند.

علاوه بر این، چندین هزار شمشیر در زمین اطراف باغ شمشیرها کاشته شده بود و تعداد بی‌شماری از بازدیدکنندگان بسیار مهم در این جنگل فلزی قدم می‌زدند.

منظره باشکوهی بود. در واقع، مراسم تاجگذاری امپراتور ورمونت به اندازه این منظره مجلل یا درخشان نبود. هزار مهمانی که امروز به این قبیله آمده بودند، نشان دهنده ارزش، اقتدار و قدرت رانکاندل‌ها بودند.

شوالیه‌های نگهبان و خادمان طایفه، مست از این احساس اهمیت بودند. زیرا همه با احساس غرورایستاده بودند. آن‌ها باید نشان می‌دادند که شوالیه‌ها و خدمتکاران نگهبان قبیله رانکاندل افراد عادی نیستند، بلکه در شکوه این قبیله نیز سهیم بودند.

به جز زیپفل‌ها، هیچ قبیله دیگری وجود نداشت که بتواند رقیب رانکندل‌ها باشد. و از آنجایی که زیپفل‌ها درخواست رسمی‌برای بازدید از قبیله امروز ارسال نکرده بودند، قبیله‌ی رانکاندل می‌توانستند بدون‌ترس از چیزی صاف با سینه‌های پف کرده بایستند.

در همین حین، جین در کنار سیرون شاهد این منظره باورنکردنی بود. آن‌ها در بالکن ایستاده بودند و به حیاط نگاه می‌کردند. سيرون هر از گاهي دستش را به سمت مهمانان تکان مي‌داد، در حالي که جين به احترام سرش را پايين مي‌آورد.

«این باید اولین ضیافت تو باشه.»

«بله پدر.»

جین در واقع در زندگی گذشته خود به لطف معلم جادویش در چند ضیافت شرکت کرده بود، اما این اولین بار بود که در ضیافتی که توسط رانکاندل‌ها برگزار می‌شد شرکت می‌کرد. حتی اگر زندگی گذشته خود را در نظر گرفته بود، بازهم امکان نداشت که در همچین ضیافتی بوده باشد.

در آن زمان، هر زمان که قبیله ضیافتی‌ترتیب می‌داد، او اجازه شرکت در آن را نداشت و مجبور بود مانند یک جنایتکار خود را از دید دور نگاه دارد. رانكاندل خون خالص كه در سن 25 سالگی شوالیه 1 ستاره شد، تجسمی ‌از رسوایی این قبیله بود.

اما الان، من در زمان ضیافت در کنار پدرم به عنوان یکی از ستاره‌های اصلی شب ایستادم... فکر کنم بالاخره بعد از یک بار مردن به این مکان رسیدم...

جین احساس غرور و در عین حال تلخی می‌کرد. در واقع، اگر نگاه عمیق‌تری به احساسات او بیاندازید، تلخی بر احساس غرور و شادی غلبه می‌کرد.

با این حال، جین احساسات خود را بیان نکرد و فقط منتظر سخنان بعدی پدرش بود.

«همون‌طور که می‌دونی، قبیله ما به ندرت میزبان ضیافته.»

«آره.»

«ما فقط زمانی یک مهمونی رو سازماندهی می‌کنیم که چیزی واقعاً ارزش جشن گرفتن داشته باشه. به عبارت دیگه، شاهکارهایی که تا الان به دست آوردی بسیار چشم‌گیرن.»

«بسیار متشکرم، پدر.»

سيرون به آرامي سر جين را نوازش كرد. جین در ابتدا‌ ترسیده بود، اما توانست شوک خود را پنهان نگه دارد.

«فکر می‌کنی امروز چندتا مهمون اینجا باشه؟»

«تخمین تقریبی من هزار نفره، پدر.»

«درسته، من گزارشی دریافت کردم که حدود هزار نفره. در مقایسه با ضیافتی که هفت سال پیش برگزار کردیم، امروز حدود دویست مهمون بیشتر داریم. می‌دونی که این به چه معناس؟»

جین نیازی به فکر کردن برای جواب نداشت.

«یعنی طی هفت سال گذشته اقتدار و قدرت طایفه ما افزایش پیدا کرده.»

سيرون لبخند رضايت بخشي داشت.

«دقیقا. اقوام دیگه می‌تونن به راحتی هزار مهمون به ضیافت خودشون بیارن... اما همه بازدیدکننده‌های امروز، چهره‌های برجسته و مهمی ‌هستند. ما اجازه نمی‌دیم بچه‌های کوچیک یا افراد بی‌ارزش در ضیافت‌های ما شرکت کنن...»

جین به حرف پدرش سر تکان داد.

همان‌طور که سیرون گفته بود، هزار مهمان امروز همه ستاره‌ها و افراد مشهور بودند. آن‌ها رهبرانی بودند که بر روی فرمان جهان ایستاده بودند و بر میلیاردها نف...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب جوان‌ترین پسر استاد شمشیر را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی