فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

جوان‌ترین پسر استاد شمشیر

قسمت: 37

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

در زندگی قبلی جین، زمانی که او به تازگی از باغ شمشیرها تبعید شده بود، دوره‌ای بود که او از کشوری به کشور دیگر پرسه می‌زد و در فضای باز می‌خوابید.

پس از تبعید از قبیله خود، او هدف همیشگی خود را از دست داده بود و مانند یک معلول در خیابان‌ها زنده می‌ماند. اما وقتی او با معلم جادویش ملاقات کرد، همه چیز تغییر کرد.

با این وجود، جین تا روزی که با اربابش آشنا شد، انواع بی‌شماری از جنایتکاران و رذل‌ها را در کوچه‌های تاریکی که هیچ‌کس وارد آن نمی‌شد، دیده و تجربه کرده بود.

سارقان خرده پا، آدم‌کش‌ها، گدایان، الکلی‌ها، و غیره.

مشهورترین شرورت‌ها در میان آنها، مواد مخدر بود.

معتادان مواد.

آن افراد نمی‌توانستند یک روز هم بدون داروهایشان زنده بمانند. بدون مواد مخدر آن‌ها، بی‌جان با چشمان توخالی و کف در دهان خود می‌نشستند. اما اگر کسی قرار بود داروها را به آنها عرضه کند، آن‌ها حتّی مایل بودند که قلب خود را برای پرداخت هزینه کنند.

ده بار از ده. صد از صد. هزار از هزار!

هر معتادی که جین دیده بود، بدون استثناء یکسان بودند.

افراد نادری بودند که توانسته بودند با اراده مافوق بشری اعتیاد خود را ترک کنند و به سبک زندگی معمولی بازگردند، اما واضح است که آنها یک در میلیون بودند.

در هر صورت، طبق مشاهدات جین و اسنادی که خوانده بود، آلکارو تزندلر فردی با چنین اراده قوی نبود.

«لعنتی! لطفا یک لطفی به من بکنید، باشه؟ فکر نمی‌کنم بتونم یک ساعت دیگه بدون اون زنده بمونم. خواهش می‌کنم، التماس می‌کنم...»

آلکارو روی زمین افتاد و دستانش را روی هم گذاشت و به محافظانش التماس کرد.

نگهبانان قصر پنهان همگی ظاهری متشکل داشتند، اما جین متوجه انزجار خفیفی در نگاه‌های آن‌ها شد که لحظه‌ای ظاهر شد.

«همون‌طور که قبلاً گفتم، نمی‌شه این کارو انجام داد. وظیفه ما اینه که ایمنی شما رو در اولویت قرار بدیم، ارباب جوان. لطفاً به خاطر داشته باشین که ما برای نگهداری از شما اینجا نیستیم. اگه شما به عصبانیت ادامه بدید، ما مجبور می‌شیم که...»

«آآآرغ! برام مهم نیست! خفه شو! اگه موادو به من نمی‌رسونی، خودم کاری انجام می‌دم! لعنتی فقط صبر کن وقتی عزیزم برگرده، همه سرتون رو از دست می‌دید! همتون، می‌شنوید؟! من مطمئن می‌شم که همه شما اعدام بشید! آدم‌های بی‌ارزش!»

«هااااه.»

«هاه؟ الان آه کشیدی؟ مگه من با شماها شوخی می‌کنم؟ ای سربازای حقیر! شما حروم‌زاده‌های بی‌اهمیت! من از تزند...»

وووک!

یکی از نگهبانان ناگهان مشتی به شکم آلکارو زد. پسر مغرور قبل از بیهوش شدن چند ثانیه درجا می‌لرزید.

«لعنتی. چقدر دیگه باید از این حروم‌لقمه محافظت کنیم؟»

«ای کاش اون فقط به دلیل مصرف بیش از حد یا چیزی دیگه می‌مرد. فقط چرا ارباب این لقمه‌حروم رو زنده نگه می‌داره...؟»

«ساکت باش. ما فقط باید ماموریتی رو که به ما محول شده رو انجام بدیم. شما نباید احساسات شخصی خودتونو درگیر کنید.»

نگهبانان آلکارو بیهوش را به اتاق بازگرداندند.

جین با مشاهده کل صحنه احساس کرد که یک صندوقچه گنج پر از طلا را کشف کرده است.

رابطه آلکارو با محافظانش بدترین است. و به نظر می‌رسد که او حاضر است پس از بیدار شدن برای مصرف مواد هر کاری انجام دهد.

هوم

جین در حالی که آبجویی را که کارمند مسافرخانه برایش آورده بود نوشید، با خودش فکر کرد. ترور آلکارو در نهایت کار سختی نخواهد بود.

عصبی بودن ارباب جوان برای مواد مخدر، با گذشت روزها بدتر و بدتر می‌شد. و اگر طغیان‌های او به اندازه کافی تکرار شود، جین فرصت‌های بیشتری برای ترور او در طول چند روز آینده خواهد داشت.

چه او از جادو استفاده کند، چه از قدرت معنوی یا یک خنجر قدیمی‌ساده، کشتن آلکارو مثل آب خوردن بود.

«اما مشکل عواقب بعدشه. باید راهی پیدا کنم تا از نگهبانا دوری کنم و بعد از کشتن اون سالم به خونه برگردم.»

این سخت‌ترین جنبه این مأموریت بود.

کشتن او در روز روشن در داخل مسافرخانه و زنده فرار کردن، غیرممکن بود. بادیگاردهای 6 ستاره یا بالاتر، از جین توانایی بدنی بیشتری داشتند و می‌توانستند در کمترین زمان به او برسند.

سم هم کار نمی‌کند. اگر جین آلکارو را با مواد مخدر طعمه می‌کرد و با استفاده از سم او را می‌کشت، کل مامیت غوغا می‌کرد.

بزرگ‌ترین قانون نانوشته در این شهر بی قانون، استفاده از سم است.

سر جین در ح...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب جوان‌ترین پسر استاد شمشیر را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی