جوانترین پسر استاد شمشیر
قسمت: 20
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
سیرا کامارو حدود یک دقیقه بیشتر از ادینگتون دوام آورد، اما هنوز نتوانست جین را مجروح یا خسته کند.
پس از او، دیوید مک چی بود؛ اما نبرد جین علیه او به روشی مشابه دو مورد قبلی او پایان یافت. با این حال، دیوید تا حدودی سرسختتر از سیرا بود و جین مجبور بود بیشتر از قبل از قدرتش استفاده کند، به همین دلیل حریفش با یک دنده شکسته شده از آنجا رفت.
یک شکستگی ساده میتواند به راحتی توسط تیم پزشکی رانکاندل حل شود. تا زمانی که آسیبها کشنده نباشند، مانند قطع دست و پا یا اندامهای حیاتی آسیب دیده، تیم پزشکی میتواند قربانی را در یک لحظه به طور کامل شفا دهد.
«ارگ، خیلی آموزنده بود، ارباب جوان. ممنون از راهنمایی شما! ارگ!»
جین وقتی دید دیوید هوشیاری خود را از دست داده و روی زمین افتاد، در حالی که لبخند بر لب داشت و شستش بالا بود، از درون تکان خورد.
«فقط... چند نفر دیگه از این دیوونههای کله پوک توی این قبیله لعنتی وجود داره؟»
حتی اگرجین برتر از دیوید بود، هیچ فرد عاقلی از کسی که یکی از دندههایش را شکسته است، قدردانی نمیکند.
علاوه بر این، این سخنی از سر اجبار نبود. دیوید واقعاً از صمیم قلب سپاسگزار بود. جین ناراحتی خود را پنهان کرد و سر تکان داد.
«خوب، فکرش رو بکن، من توی زندگی قبلیم در حین یادگیری و آموزش جادوگری زیر نظر اربابم، همین رفتار رو داشتم. من نباید دیوید رو در حال حاضر قضاوت کنم.»
استادِ جین- که دو سال از او کوچکتر بود- یک استاد معمولی نبود...
او یکبار ساعتها جین را با رعد و برق سوزاند تا "جادوی برق را به او بیاموزد" و همچنین او را برای یک روز کامل به هوا فرستاد تا "جادوی باد را به او بیاموزد". و او در تمام مدت میخندید.
هر بار که چیزی شبیه به این در حین تمرین رخ میداد، جین مانند دیوید فعلی، با لبخندی بر لب از استادش تشکر میکرد. تمایل به "قویتر شدن"، گاهی اوقات میتواند انسانها را به دیوانههایی با مغزی پوک تبدیل کند.
«من در اون زمان واقعاً درست فکر نمیکردم، درسته؟»
سووش، سووش.
جین شمشیر چوبی خود را به آرامی چرخاند و منتظر حریف بعدی خود بود.
«من مسا میلکانو هستم، ارباب جوان.»
«من از اسم تو مطلع هستم. تو دومین دختر خانواده میلکانو هستی.»
«باعث افتخار منه که منو به یاد میارید. برخورد با من به آسانی با دیگر دانشجویانی که قبل از من با آنها روبرو بودید نخواهد بود. امروز، من قطعاً شما رو شکست میدم، ارباب جوان.»
«من منتظر اون شکستم...»
مسا خود را در شرایط قرار داد و برای نبرد آماده شد. او سپس با آرامش شروع به دور زدن جین کرد، بدون اینکه نقطه ضعفی نشان دهد. جای تعجب نیست که او قویترین دانش آموز کلاس مبتدی گارون بود.
او مانند زمانی که بیرحمانه به بیلاپ حمله میکرد رفتار نمیکرد.
مسا بدون در نظر گرفتن عواقب به بیلاپ نگاه میکرد و حمله میکرد. با این حال، جین در مقایسه با بلاپ حریف کاملاً متفاوتی بود، بنابراین نگرش و رویکرد خود را نسبت به دوئل کاملاً تغییر داد.
«مسا میلکانو... یادمه که در اولین زندگیام، اون تمام امتحانات و مدارک لازم برای فارغالتحصیلی رو به عنوان دانشجوی کادر گذروند و به سرعت به عنوان شوالیه نگهبان به خونه اصلی اعزام شد. من هرگز شخصاً با اون ارتباط برقرار نکردم، بنابراین جزئیات زندگی اونو به خاطر نمیارم.»
اون نمونهای عالی از یک نخبه بود.
مسا با وجود اینکه قدرت واقعی بلاپ را ندیده بود، اما هنوز یک مبارز بسیار بااستعداد بود.
جین تا کنون در مجموع هفت بار در برابر مسا نبرد کرده بود. او دو بار اول را باخته بود و پنج بقیه را برد. و هر بار، تفاوت در مهارتها و قدرت آنها گستردهتر و گستردهتر میشد.
و از طریق دوئلهایش با افراد با استعداد مانند مسا، جین متوجه شد که استعدادش با شمشیر چقدر تاثیرگذار بود- استعدادی که او هرگز در اولین زندگی خود به دلیل نفرین توهم تیغه از آن استفاده نکرده بود و آن را تجربه نکرده بود.
«من هنوز باید با شش حریف دیگه بعد از مسا روبرو بشم. اما مهار نیرو و انرژی من هنگام مواجهه با مسا ایده بدیه. من باید توی رویارویی مستقیم اونو شکست بدم تا ترس رو در سر حریفان بعدی خودم بیارم.»
نبردهای وی در برابر ادینگتون،...
کتابهای تصادفی


