ارکیدهی موعود، تولد یک ایزد
قسمت: 10
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر دهم.
اولین همراه ، درب سیاه.
غول ارکیده با تعجب به شیر زال نگاه میکرد و شیر زال هم با ارامش در کناری ایستاده بود و جواب نگاه غول ارکیده را میداد.
غول ارکیده مطمئن بود که این شیر همان بچه شیر زالی بود که او با استفاده از مانا جان او را نجات داده بود.
با این حال در تعجب بود که چطور بچه شیری که قدش به سی سانتیمتر هم نمی رسید حال به شیر زال دو متری تغییر یافته بود و چطور توانسته بود سطح خود را به یک برساند و تبدیل به یک تکامل یافته شود.
غول ارکیده به اطراف نگاهی انداخت و خیلی زود جواب سوال هایش را گرفت.
بدن سگ سه سر حال فقط چند تکه استخوان از ان باقی مانده بود پس میتوان نتیجه گرفت که بچه شیر در مدت یک ماه اخیر از بدن سطح یک سگ سه سر تغذیه میکرده و برای همین اولین تکامل سطح عرفانی خود را پشت سر گذاشته است.
غول ارکیده انتظار داشت که شیر زال هم مثل باقی گله شیر ها از او ترسیده و فرار کند یا این حال شیر زال کوچکترین ترسی از خود نشان نمیداد.
شیر زال به ارامی شروع به نزدیک شدن به غول ارکیده کرد.
غول ارکیده چون از شیر زال هیچ حس خشونت و تهدیدی احساس نمیکرد گارد خود را پایین اورد و بر روی زمین نشست.
شیر زال با رسیدن به غول ارکیده به راحتی در کنار او دراز کشید و به استراحت پرداخت و به خواب عمیقی فرو رفت.
غول ارکیده محیط اطراف را برسی کرد و تعدادی استخوان تازه یافت و متوجه چند زخم هم روی پوست شیر زال شد و متوجه شد شیر زال با حیوانات وحشی که در زمان تمرکز غول ارکیده به او نزدیک شده بودند درگیر می شده است.
ارکیده با خود به تفکر پرداخت و به این نتیجه رسید که شیر زال در چند هفته گذشته به جای استراحت به نگهبانی از غول ارکیده پرداخته بود و هیچ استراحتی نکرده است.
غول ارکیده دست خود را به طرف شیر زال برد و شروع به تزریق مانا به بدن شیر زال کرد.
با چند دقیقه تزریق مانا شیر زال از خواب بیدار شد و متوجه عمل غول ارکیده شد و به طور غریزی غرشی از قدردانی برای غول ارکیده کرد.
با تزریق مانا زخم های شیر زال درمان شده بود همچنین تمام خستگی چند هفته نخوابیدن بی وقفه شیر زال هم از بین رفته بود.
شیر زال بعد از درمان شدن توسط ارکیده از جای خود برخواست و به طرف خروجی غار حرکت کرد و با قدم هایی استوار و قدرتمند از غول ارکیده فاصله گرفت و از غار خارج شد.
غول ارکیده با دیدن رفتن شیر زال احساس کرد که کمی غمگین شده است.
با این حال غول ارکیده سریعا این احساس را کنار گذاشت و توجه خود را به در بزرگ معطوف کرد.
درب بزرگ بود و از فلز مخصوصی درست شده بود که حتی حملات قدرتمند ارکیده هم نتوانسته بود یک خش روی آن بیندازد.
ارکیده چند ساعت را به برسی درب پرداخت نه جای دست گیره ای وجود داشت و نه جای کلیدی بود.
غول ارکیده حتی سعی کرد با هول دادن درب بزرگ ان را باز کند با این حال تمام توان غول ارکیده هم حتی برای جابجا کردن در بی فایده بود و درب حتی یک سانت هم از جای خود حرکت نمیکرد.
چند ساعت بعد و تلاش فراوان غول ارکیده داشت از باز کردن درب ناامید میشد ...