قلعه ی شیطان
قسمت: 128
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
یک هفته از جنگ عظیم گذشته بود. ارتش الف¬ها به قاره خود بازگشته بودند و سزار پادشاه آنها حتی نمی¬خواست که لحظه¬ای دیگر پایش را در آن قاره نفرین شده بگذارد.
شمال خالی از سکنه شده و پس از پخش خبر کشته شدن ارواح آبیس که لقب کابوس را گرفته بودند، پناهگاههای زیرزمینی باز شد و تمدن دورف¬ها که به شمالی¬ها پناه داده بودند به سطح آمده و شروع به بازسازی شهرهای خود کردند.
در جنوب اسکارلت با ارتش عظیمش پس از درگیری شدید لفظی با آمون بر معاهده خود با هازارد لعنت کرد و این قاره را به حال خود رها کرد.
تنها در قاره مرکزی سه جناح باقی¬مانده بود. بازماندگان شمال به رهبری دورف¬ها که سطح قدرتشان در بین سه گروه ضعیف¬تر از همه بود، در مرکز قاره پایتخت کملُت بود که مردم پس از شادی پیروزی با تعداد تلفات و مردگانی روبه¬رو شدند که عزیزان و نزدیکانشان در آن کم نبود.
و در جنوب نیز آنددها بودند. پُر تعداد و قدرتمند، که روز به روز میلیون¬ها به تعدادشان افزوده میشد. پادشاهان مرگ یکی پس از دیگری شروع به احضار بندگان خود کرده بودند. آمون با شکستن سد قدرت خود به اسطوره¬ای با نیروی الهی که از معتقدانش دریافت می¬کرد به تنهایی ده میلیون از ایمان¬دارانش را احضار کرده بود و دیگر پادشاهان مرگ بودند که مانند او در حال شکستن قدرت خود به افسانه و اسطوره، سطح قدرت مردگان را روزبهروز افزایش می-دادند. با این¬حال آمون هنوز از ورود به جنگ با امپراتوری جلوگیری می¬کرد. حریف در سمت خود یک خدا و یک نیمه خدا داشت. ورود به جنگ با این سطح قدرت به معنای خودکشی بود و کمتر از یک ماه دیگر ارتش عظیمی از یک خدا بر این دنیا نازل میشد.
نیاز به وجود فردی که می¬توانست بسیار مفید باشد بهشدت احساس میشد. با خروج اسکارلت زمین¬های خالی زیادی بود که پادشاهان مرگ بر آن حکومت میکردند. با این¬حال آن فرد با سیستم خود بر هر چیزی کنترل دقیق¬تری داشت.
در سالن اصلی قلعه هازارد، آمون نشسته بر سر میز، هژنا در کنار او که در این مدت قلمرو داخلی را با کمک جنیباس اداره می¬کردند، سرسیا و آفرید در سمت دیگر قرار داشته و آرتمیس ...
کتابهای تصادفی
