فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

قلعه ی شیطان

قسمت: 106

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

ترس از خدای نابودی نشانه¬ای از بزدل بودن، نبود. میکائیل و عزازعیل، موجودات باستانی اَزَلی نیز از این خدا ترس داشته و همتایان او نیز در آبیس جرئت نمی¬کردند چندان دست بزرگی در برابر او بازی کنند.(حرکت بزرگی انجام دهند) خدای پیر و قدرتمند قدیمی موجودی بود که شهرتش به هر کجا می¬رسید، شهرتی که نابودی خودش را نیز با خود حمل می¬‌کرد.

چندین منطقه از بهشت و یا جهنم وجود داشت که دیگر قادر به سکونت در آن نبودند چرا که خانه¬ی نابودی شده بود. چندین شهر خدایان اولیه مورد حمله¬ی هاله نابودی قرار گرفته و از بین رفته بود؟

هازارد که چندان ترس عمیق از نابودی را درک نمی¬کرد چهره ترسیده ماری را دید که اگر درست شمرده بود نزدیک به صد بار سجده کرده بود. پس از آن و بعد از گذشت یک هفته از سفرشان کاملاً شخصیت پرخاشگرش را کنار گذاشته و خدمتگزاری مطیع شده بود که هازارد را به تعجب واداشت.

آیا دروغ او چنین نتیجه مثبتی داشت؟ وحی کجا بود؟

شاید اصلاً تخیلش بود یا احساس نفسی که او را به سمت آن گاری¬ها کشانده بود و او تصمیم گرفت تا آن را آنگونه بیان کند، با این¬حال او از صحت دروغ خود اطلاع نداشت، شاید اصلاً دروغ نگفته بود و تنها کسی که می¬توانست آن را مشخص کند؛ موجودی بود که با لحظه¬ای از تماشای او که در حال حمل پنج انسان ماده است و مادیانی که هنوز در هر ده ثانیه از خدای نابودی التماس رحمت می¬کرد، کمی لبش خم میشد.

«به او با نشان دادن چنین گزینه¬ای رحم کردی، لئون.»

چشمانش به کنارش چرخید ولی دید او می¬توانست مقصد حرفش را ببیند. بسیار دورتر و در پادشاهی خدای خود، لئون فرزند خدای نابودی در حال تماشای هازارد به سمت پدرش بازگشت و تعظیم کرد، با این¬حال خدای نابودی اهمیت چندانی نداد چرا که پسر بزرگتر در تلاش برای به¬دست آوردن خدمتگزاران قدرتمند در جناح خود، چندین بار دیگر نیز کار مشابهی انجام داده بود.

«خدایان در بین این جوانه¬ها در حال ظهور هستند و تو به وحشت چشم دوختی؟ هیچ-وقت پشیمانم نکردی…»

خدای نابودی که خودش از سرنوشت هازارد با خبر بود از اینکه پسر او نیز حتی با وجود کمتر بودن قدرت هازارد از بسیاری منتخب‌های دیگر، چشمانش بر او بود شگفت¬زده شد و حواس پسرش را تشویق کرد چرا که پسرش مانند او از سرنوشت پیش¬روی هازارد آگاه نبود.

در آبیس و در انتهای دشت مرگ پنهان، هازارد و ملکه مادیان درحالی¬که ملکه مادیان پنج زن که دو نفر آنها شکم برآمده داشتند را با جادو تلکنسی خود در آسمان شناور و با آنها در حال پرواز بود. ولی در برابر آنها میشد سایه عظیم ساختمانی را دید، در ارتفاعی که قابل اندازه¬گیری نبود. کلیسایی با ساختار گوتیک بسیار بلند که هازارد را به تعجب واداشت. انتهای ارتفاع کلیسا قابل دیدن نبود و مساحتی که فراگرفته بود برای هازارد باور نکردنی بود. چنین سبک و چنین ابعادی، چندین قرن و چندین میلیون موج...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب قلعه ی شیطان را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی