همه به غیر من بازگشته هستن
قسمت: 173
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۱۷۲
دو ساعت طول کشید تا ایلهان، پایتخت را پاکسازی کند. از آنجایی که در حین حرکت، مردم جهان دیگر را سر جاهایشان از بین میبرد، آنها حتی نمیتوانستند با دیگران ارتباط برقرار کنند. ایلهان، از این وضعیت، سپاس گذار بود.
او نیزهها را ریخت، مردم را کشت و قبل از حرکت، آنها را در موجودی خود جمع کرد. گویی برای ساختن وسایل، در حال چکش زدن بود، آن حرکات را مرتباٌ تکرار میکرد.
آن چرخه، بیشتر شبیه به فعالیت یک ماشین بود تا انسان. این قتل عام غیر اخلاقی و غیر انسانی، بسیار میخکوب کننده بود.
حتی سپیرا که به مدل فکر کردن ایلهان اهمیت نمیداد و فقط به تواناییهای او علاقه نشان میداد، کمی ناراحت شد. اما ایلهان، تغییری در چهرهاش نشان نداد و کارش را تکرار کرد.
در همین حال، بازماندههای زمین، سعی میکردند هنگام فرار از فاجعه ناشی از ایلهان، چیزهایی را در اساناس خود آپلود کنند، اما متاسفانه اینترنت در سراسر ونزوئلا قطع شده بود. هیچ راهی وجود نداشت که اساناس کار کند.
«کار نمیکنه لعنتی! این یه خبر مهم در مورد قتل عام مردم ونزوئلا توسط سوسانوعه!»
«لعنت، باید اینو به مردم زمین بگم!»
آنها تا زمانی که وقتش را داشتند باید فرار میکردند، اما این افراد، واقعاً ناامیدکننده بودند. سپیرا با نگاه کردن به آنها سری تکان داد.
[میدونستم اساناس، زندگی رو تلف میکنه.]
[ها! خوش به حالشون.]
«هی، اتفاقی برای شما فرشتهها افتاده، درسته؟ بهتون نمیخندم؛ پس بگید موضوع چیه؟»
فرشتگان، دهان خود را بستند. ایلهان تسلیم شد و به «تمیز کردن» ادامه داد.
[کاااااک!]
[زمینی! تو بودی!]
چه هیولاها و چه انسانها، آنقدر «فکر» از خود باقی نمیگذاشتند، اما از آنجایی که ایلهان، تعداد زیادی را کشته بود، «افکار» بسیار زیادی به دست آورده بود.
از آنجایی که ایلهان قصد داشت همه مردمی که به زمین آمده بودند را بکشد، چندان اهمیتی به آن افکار نمیداد، اما پس از اینکه نتوانست ریشههای آنها را بیابد، با وجود اینکه بسیاری از شهرهای ونزوئلا را تمیز کرده بود، کمی متوقف شد.
«باید اول از چند نفر بازجویی کنم.»
محلی که ایلهان در حال حاضر...