فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

همه به غیر من بازگشته هستن

قسمت: 52

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل پنجاه و یکم: شریکی تنها برای من(۴)

شاید اومدن دو فرشته به کارگاه یو ایل‌هان امری طبیعی بود. به این دلیل بود که وقتی فرشتگان نگهبان زیادی در نتیجه کنفرانس فرشته به زمین اعزام شدند و این سوال درمورد فرشتگانی که یو ایل‌هان با اون‌ها بود چی می‌شه، مطرح شد.

(مترجم: از اونجایی که به گذشته اشاره کرده پس احتمالا شامل لیتا هم می‌شه.)

البته، پیشنهاد لیتا و رئیس بود، میوتا حتی اگر از قصد لیتا باخبر بود، بازهم فقط می‌تونست جواب دلخواهش رو به اون بده.

آره، برای افزایش پاداش‌ها، یک فرشته‌ی دیگه هم مسئول یو ایل‌هان شده بود.

«فکرش رو بکن حالا گرفتاریم دوبرابر شده.»

{منظورت از گرفتاری چیه؟ خیلی وقته همو ندیدیم، این حرف‌ها چیه میزنی؟} (لیتا)

«هرچند فقط دوماه گذشته… به هر حال لیتا، شنیدم مدت زمانی که من رها شدم هزارسال بوده؟»

{جا خوردن°} (لیتا)

لیتا از نگاه تیز یو ایل‌هان دوری کرد و نگاهش رو برگرداند.

گرچه این رو نگفت تا از روحیه یو ایل‌هان محافظت کنه، و یو ایل‌هان به گذشته فکر نمی‌کرد، ولی نمی‌تونست به‌خاطر سکوت در مورد اون حس بدی نداشته باشه.

{یو ایل‌هان، از اونجایی که رابطه‌ی مستقیمی با این حادثه داری، این حق رو داری از کنفرانسی که توی بهشت برپا شد باخبر بشی. می‌خوای جزئیات رو بشنوی؟} (ارتا)

«ادامه بده.»

همون‌طور که لیتا به‌خاطر فریب دادن یو ایل‌هان روی زمین زانو زده بود و دست‌هاش رو بالا نگهداشته بود، ارتا هراونچه در کنفرانس بهشت اتفاق افتاده بود رو برای ایل‌هان بازگو کرد.

در حقیقت ایل‌هان قوی‌ترین کاندیدی بود که بهشت باید جذب می‌کرد، به همین خاطر رفتارشون با اون کمی عوض شده بود.

{به این ترتیب، پشتیبانی خیلی بزرگی برای زمین فرستاده می‌شه. اگرچه حتی با وجود اونها بازم زمین اوقات سختی رو می‌گذرونه.} (ارتا)

«پس، درکل میگی، شما بچه‌ها چیز زیادی نمی‌دونید، ولی احتمالش هست بازم این اتفاق بیوفته؟»

{همین‌طوره.} (ارتا)

«چه بی‌فایده.»

{درسته. تو هم می‌تونی ببینی چطور برای هزارسال تنها ولت کردیم.}

«وا.»

موافقت کرد؟ یو ایل‌هان شوکه شد.

{ما تو رو به چشم یک هم‌پیمان احتمالی می‌بینیم. پس نیازی نیست الکی توی قدرت‌هامون اغراق کنیم. فکر نکنم یادت رفته باشه، ولی تو زندگیم رو نجات دادی. در اون لحظه رابطه‌ی بین تو و بهشت خیلی تغییر کرد.} (ارتا)

«اوه، درسته. پاداش. بهم پاداش بده. روی کیف صلیبیم ویژگی ضد پوسیدگی بزار.»

{همین برات کافیه؟} (ارتا).

«واو!»

ارتا تغییر کرده بود! حتی باعث شد که یو ایل‌هان به بودن در یک دوربین مخفی فکر کنه. اگرچه، ارتا شوخی نمی‌کرد، و در آخر یو ایل‌هان چیزی که در سرش بود رو به اون گفت.

«می‌تونم‌ موقتا وزن کیف صلیبی رو به یه آیتم دیگه انتقال بدم؟»

{چطور می‌تونی همیشه این ایده‌های وحشتناک رو داشته باشی…} (ارتا)

{ارتا، با ایل‌هان من خیلی صمیمی نشو.} (لیتا)

«لیتا، دست‌ها بالا.»

{بله، قربان!} (لیتا)

به هرحال کار سختی نبود. حتی همین الان با قدرت ارتا و لیتا هم قابل انجام بود.

البته، به خاطر ویژگی ضد پوسیدگی که راجبش صحبت کرده بود چند فرشته‌ی دیگر رو هم خبر کردن.

{کیف صلیبی}

{ویژگی‌ها_ گسترش فضایی کنترل وزن عدم پوسیدگی انتقال وزن.}

«عالیه.»

{خوبه دوسش داری. صد البته پاداش‌هات اینجا تموم نم‌یشه.} (ارتا)

«ارتا، حالت خوبه؟ چیز بدی نخوردی، مگه نه؟»

وقتی اتفاق بدی می‌افتاد مردم واقعیت رو قبول میکردن. ولی وقتی چیزی خیلی خوب، یا خیلی خوشحال‌کننده بود، به واقعی بودن اون شک می‌کردن. یو ایل‌هان هم الان در همین وضعیت بود.

هرچند، ارتا با لبخند تلخی سرش رو تکون داد.

{تو واقعا نمی‌تونی عادت دست‌کم گرفتن خودت رو فراموش کنی. کارهایی که این‌سری کردی خیلی باارزشن… لیت...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب همه به غیر من بازگشته هستن را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی