فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

همه به غیر من بازگشته هستن

قسمت: 30

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل ۲۹

منم به سیاه‌چال‌ها میرم (۱)

زمان به سرعت گذشت.

یو ایل‌هان خیلی دلش می‌خواست هر چه زودتر از پایل‌بانکر استفاده کنه ولی خیلی سرش شلوغ بود. به غیر تله‌ی مرگ باید وسایل جانبی دفاعی یا اسلحه برای شکار هیولا می‌ساخت.

در نتیجه، به مدت یک ماه توی کارگاهش موند.

[تله‌ی مرگ زیرزمینی کامل شد.]

[سطح ساخت وسیله با مانا به ۲۴ رسید. در این صورت، با مانای کمتر وسایل بهتری می‌سازید.]

بعد از ساخت تله‌ی مرگ یه مقدار زمان نامعلوم گذشت.

یو ایل‌هان وقتی که دید ساخت وسیله با مانا توی یه چشم بهم زدن انجام شد، تعجب کرد و جا خورد.

[د-دوباره دوتا خصوصیت داره!]

[باید نحوه‌ی قرارگیری تله رو عوض کنیم چون ممکنه باعث طغیان شه.]

برای یو ایل‌هان اهمیت نداشت که فرشته‌ها شوک زده بودن یا نه، و فقط تله رو بهشون داد و از ارتا پرسید:«این برای چندتا هیولاس؟ برای همین طغیانیه که میگن؟»

[خیلی سریع اوضاع میاد دستت. آره، به خاطر همونه. طغیان شده.]

طغیان یعنی تعداد هیولا بیش از گنجایش تله‌ی مرگ هستش.

یعنی سیاه‌چال‌ها خراب میشن؟ نه، یعنی جریان مانا بر کارکرد تله‌ی مرگ تأثیر می‌ذاره.

[تله‌هایی که تو می‌سازی، خارق‌العاده هستن. هم وسعتشون زیاده و هم تأثیرات تله‌های مرگ دیگه رو افزایش میده.]

«یعنی الان زیادی خوبه؟»

[یعنی اگر تله‌ی مرگی هیولای زیادی رو جذب کنه، یه تغییراتی به وجود میاد. این تغییرات باعث میشن، تله‌ی مرگ انرژی مانا رو به اطراف بفرسته و باعث جذب هیولا شه، حتی اگرم هیولایی در کار نباشه. به نظرت چه اتفاقی میوفته حالا؟]

«... آدما به جای هیولا جذبش میشن؟»

[نه، خوشبختانه.]

ارتا این فکر وحشتناک یو ایل‌هان رو رد کرد و با لبخندی تلخ گفت: [بعضی از سوابق آکاشیک در برخورد با پراکندگی مانا باعث ایجاد هیولاهایی جدید میشن.]

«واضح‌تر بگو. دقیقاً یعنی چی؟»

[یعنی یه هیولایی که رهبری گروه رو به عهده داره تله‌ی مرگ رو می‌بلعه.]

«الان بهتر متوجه شدم.»

[... حس می‌کنم می‌خوای من رو رام کنی!]

«خیال می‌کنی. نترس.»

حالا دیگه یو ایل‌هان می‌دونست طغیان چه چیز وحشتناکیه.

یو ایل‌هان نمی‌خواست قبول کنه که به زودی قراره هیولاهای کلاس سه درست شن. همون موقع هم که با پلنگ سیاه مبارزه کرد براش خیلی سخت بود و فقط تونست شکستش بده چون مهارت اصلی پلنگ اختفاء بود و بقیه‌ی توانایی‌هاش ضعیف بودن... حتی فکر کردن به یه هیولای کلاس سه دیگه بدنش رو به لرزه می‌نداخت.

[به خاطر همین، مکان‌های مخصوصی برای تله‌ی مرگ در نظر می‌گیریم تا طغیان اتفاق نیوفته. با این شرایط، هشت‌تا تله‌ی دیگه لازم داریم.]

[واقعاً چرا فقط روی زمین این اتفاقای پیش‌بینی نشده میوفته؟ ارتا، حواست به این آدم باشه‌ها.]

الان فرشته‌ها داشتن با هم بحث می‌کردن؟ همین لحظه که یو ایل‌هان این فکر براش اومد، ارتا دست‌هاش رو بالا برد. توی دست‌هاش یه شمایل شمشیر مانند شکل گرفت و همون لحظه، ارتا با صدایی برنده‌تر و خشن‌تر و سردتر از شمشیری که توی دستش بود گفت: [تو حواست به کار خودت باشه، شیوتا. فقط کار خودت رو بکن.]

[... معذرت می‌خوام.]

یو ایل‌هان که دید اون فرشته با قیافه‌ای وحشت زده رفت عقب، متوجه شد ارتا خیلی عصبانی شده. بقیه‌ی فرشته‌ها هم که متوجه این موضوع شدن، شیوتا رو سرزنش می‌کردن و ارتا رو دلداری می‌دادن تا آروم شه. این صحنه‌ی خیلی خنده‌داری بود. یو ایل‌هان دید که کارایی که فرشته‌ها انجام میدن زیاد با آدما فرقی نداره و این موضوع باعث خندش شد.

بعد این ماجراها، فرشته‌ها با تله‌ی مرگ رفتن. ارتا هم بعد از رفتن فرشته‌ها شمشیرش که از نور ساخته شده بود رو غیب کرد و دوباره کوچیک شد...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب همه به غیر من بازگشته هستن را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی