فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

حربه‌ی احساس

قسمت: 38

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

چپتر ۳۸

صدای آروم صوف باعث شد نگاهش کنم.

- حق با توئه، تو راست می‌گی. تو فقط یه بچه‌ بودی که تنها خواسته‌ش عشق بود، یه خونواده؛ اما هرگز صاحب چنین چیزی نشد و در نهایت زنی پیدا شد که به‌جای اینکه به این دختر حداقل یه آینده‌ی خوب بده، کل زندگیش رو تباه کرد.

به من نگاه کرد و ادامه داد:

- تو خطاکار نیستی رها، من خطاکارم. من آدمی‌ام که خلاف‌کار پرورش می‌ده؛ چون به فکر خودشه، چون می‌خواد از این راه به منافع خودش برسه. من هرگز نباید می‌اومدم تو این راه؛ چون معتادش شدم.

نگاهش بین من و آنید ردوبدل شد و گفت:

- من زندگی شما دوتا رو خراب کردم، زندگی همه رو خراب کردم. خودم، خودم رو نابود کردم و بعد بدون اینکه حتی چشمام ببینن، زندگی خیلیای دیگه رو هم به کثافت کشیدم؛ اما حالا دیگه بسه!

بهم زل زد و ادامه داد:

- خلاف بسه، تباه‌کردن زندگی دیگران بسه، نابودی خودم بسه! بسه! می‌خوام تصمیمی رو بگیرم که تو گرفتی رها، می‌خوام عادی باشم. کافیه این خطا!

اشک‌هام از شوک حرفش متوقف شدن و دهنم باز موند. با تعجب بهش خیره شدم که آنید گفت:

- من هم از همون اول متنفر بودم از خلاف؛ اما مجبور بودم برای زنده‌موندن واردش بشم؛ اما حالا می‌خوام این خطا رو کنار بذارم.

به من نگاه کرد.

- مثل تو رها.

بهش نگاه کردم که صدای سام از کنار گوشم اومد:

- در واقع همه‌ی ما خطا کردیم، همه‌مون ناخواسته وارد یه بازی بد و خطرناک شدیم.

مانی به سام نگاه کرد و گفت:

- غیرمنطقی تصمیم گرفتیم؛ اما باز هم تصمیمون باعث شد وارد یه بازی بزرگ بشیم، یه بازی بد.

تیرداد که همون‌طور زانوهاش رو بـغل کرده بود، ادامه‌ی حرف مانی رو زد:

- بازی‌ای که پایانی نداره مگر اینکه خودمون تمومش کنیم.

صوف: با قلب و احساسمون.

آنید: چون احساسه که باعث می‌شه تمام بدیا نابود بشن و خوبی حکم‌فرما بشه.

و سام هم گفت:

- احساسی که از جنس یه سلاحه، یه جنگ‌افزار!

و من زمزمه کردم:

- حربه‌ی احساس!

از سام فاصله گرفتم و به همه نگاه کردم و گفتم:

- آره دقیقاً همینه، حربه‌ی احساس! احساسی که از جنس یه حربه‌ست و حربه هم چیزیه که نابود می‌کنه. احساس ما باعث شد متوجه‌ بدیای زندگیمون بشیم و تصمیم به نابودیش بگیریم. این یه حربه‌ی احساسه!

سام سرش رو بالا گرفت و گفت:

- حربه‌ی احساسی که باعث شد همه‌مون متوجه‌ خطامون بشیم، تصمیم به ترکش بگیریم و به زندگی عادی‌ای بپردازیم که حقمونه.

و بهم نگاه کرد و ادامه داد:

- زندگی عادی‌ای کنار خونواده‌ای که عاشقانه همدیگه رو دوست دارن.

لبخند زدم و دستی رو شکمم کشیدم و بهش نگاه کردم. زمزمه کردم:

- حربه‌ی احساس باعث شد که این اتفاق بیفته.

سام: حربه‌ی احساس و همچنین این کوچولو!

مانی گفت:

- پس بیاین قسم بخوریم که تا ابد خلاف رو کنار بذاریم و خونواده‌ی خودمون رو تشکیل بدیم.

همه باهم یک‌صدا گفتیم:

- قسم می‌خوریم!

و صوف اضافه کرد:

- باند هم بلاتردید کنار گذاشته می‌شه.

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب حربه‌ی احساس را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی