جابهجایی در دنیاهای موازی و ضرورتهای پنهان
قسمت: 1
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
جابجایی در دنیاهای موازی و ضرورتهای پنهان
این قضیه برمیگرده به حدود ۱۰ یا ۱۱ سال پیش که یه بچه دبیرستانی بودم. اون موقع هنوز اینستاگرام اینقدر شلوغ نبود و مردم تو لاین و وایبر مشغول جفت گیری بودن. اما من به طور فزاینده و پراکنده سراغ این یارو یعنی اینستاگرام هم رفتم و به کمک هنرهایی که از انگشتام میریخت، سعی کردم توجه جنس مخالف رو جلب کنم.
البته مبرهنه که در این زمینه به موفقیت خاصی نرسیدم اما اون زمان یک اتفاقی افتاد که هم کمی پیچیده بود و هم دور از منطق؛ برای همین فرصتش پیش نیومد که برای کسی تعریفش کنم.
قضیه این بود که یه روز یه پسر دانشجو که موهای فرفری داشت و لاغر بود به صفحه ام اومد و همه ی عکسا رو لایک زد و پای یکی از عکسا هم کامنت گذاشت و بهم یه مارک خوب گواش رو معرفی کرد. از اونجایی که کم پیش میومد کسی همه ی عکسای پیجمو ببینه و بهم همچین توصیه های خوبی کنه، این شخصیت و این حرفش توی ذهنم موند.
منم به سراغ پیجش رفتم و همه ی عکساشو لایک کردم. اون بیشتر، عکسای خودشو گذاشته بود.
من حافظهی تصویری خوبی دارم یعنی ممکنه اسم دیگرانو اصلا یاد نگیرم اما اگه یه بار، تصویر یه چیزی یا فردی رو ببینم؛ دیگه خیلی بعیده که فراموشش کنم. حتی اینکه پسره ت...
کتابهای تصادفی

