تولد دوباره یک سوپراستار
قسمت: 67
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
اکسترا 6 (پایان)
عروسی بایلانگ و کیوکیان اندکی پس از ورود چهارمین فیلم آن مجموعه به سینماها برگزار شد.
این واقعا برای جبران اتفاق قبلی بود، زیرا بایلانگ و کیوکیان مدتها پیش، پس از بهبودی کیوکیان از مصدومیتش در کشور H ثبتنام کرده بودند.
تنها دلیلی که این کار را قبلا انجام نداده بودند این بود که کیوکیان گفته بود این پاداشی است که پس از بلند شدن از روی صندلی چرخدار به خودش میدهد.
پس از آن بایلانگ روی توانبخشی کیوکیان متمرکز شد. کیوکیان نیز به آخرین مرحله ربودن قدرت در خانواده کیوکیان مشغول بود. چون سر هر دو شلوغ بود حتی به مراسم عروسی فکر هم نکردند. زیرا این موضوع چندان مهم به نظر نمیرسید. افرادی که اهمیت داشتند، از قبل میدانستند که ازدواج کردهاند.
اما زمانی که چهارمین فیلم برای آن سری کتابها در سینما به نمایش درآمد، شهرت بایلانگ واقعا به اوج جدیدی رسید.
طرفداران فیلم به طرفداران کتاب اضافه شدند و با اضافه شدن اثر شخصیتی که او بازی کرده بود، ناگهان طرفداران پرشور جدیدی پیدا کرد. و بسیاری از آنها مردان جوان بودند.
حرفهایشان بسیار پرشور بود. وقتی کیوکیان موضوع را شنید، صورتش سیاه شد. این موضوعی بود که آن دو پیش از این هرگز به آن اشاره نکرده بودند. یک روز غروب، در حالی که در رختخواب دراز کشیده بود، کیوکیان نتوانست اضطراب درون قلبش را تحمل کند و مستقیما از بایلانگ در مورد طرفداران پرسید.
او تازه شروع به صحبت کرده بود که بایلانگ او را در آغو+ش گرفت و بو+سید. او لبخندی زد و گفت: «میدونی چه چیزی من رو خوشحال میکنه، اینکه خونواده 3 نفره ما خوب زندگی کنند.»
در آن لحظه، نور مهتاب از بیرون وارد اتاق کم نور میشد و روی بایلانگ که لبخندی درخشان بر لب داشت میتابید.
کیوکیان کلمات آماده شده خود را درباره انصاف و مایل به تحمل کنار گذاشت. او فقط با خشونت بایلانگ را در آغ+وش گرفت و به او گفت که خوشحالی او هم دقیقا همین است.
صبح روز بعد، کیوکیان بایلانگ را متقاعد کرد باید مراسم عقد بگیرند.
این به همه نشان میداد که خوشبختی بایلانگ کامل است.
*******
چند هفته بعد، دوستان بایلانگ و کیوکیان همگی بدون هیچ مقدمه یا هشداری دعوتنامهای دریافت کردند.
وقتی کارت نقرهای باز شد، 3 ستاره چاپ شده آبی درون آن دیده میشد. دوتا بزرگ و یکی کوچک. متن عاشقانه و ظریف آن میگفت که 3 هفته بعد، بایلانگ و کیوکیان مراسم ازدواج خود را در سواحل جزیره T برگزار میکنند.
آنها از دوستانشان خواستند که در مراسم آنها شرکت کنند و فراموش نکنند دمپایی و عینک آفتابی خود را بیاورند و در شادی آنها شریک شوند.
البته همراه این دعوتنامه یک بلیط هواپیمای رفت و برگشت هم وجود داشت.
*******
در روز عروسی، خورشید درخشان بود و هیچ ابری به چشم نمیآمد. زیبایی طبیعی اقیانوس آبی و پر زرق و برق و شنهای سفید با شور و شوق از میهمانان پذیرایی میکردند.
روی ماسههای وسیع، طاق عروسی کوچکی برپا شده بود. طاق پر از گلهای رنگارنگی بود که اغلب در جزیره دیده میشدند. شکوه صبحگاهی رزهای سفید و صورتی در فضای بین اقیانوس و آسمان آبی چیده شده، غیر از رمانتیک بودن، احساس خلوص نیز داشت.
در دو طرف طاق چند صندلی برای میهمانان گذاشته شده بود. تعداد زیادی نبود، شاید در کل 30 تا 40 صندلی، یک راهرو بین صندلیها باز گذاشته شد...
کتابهای تصادفی

