صاعقه تنها راه است
قسمت: 109
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل 109 - یک به یک
چشمان سیلویو پر از خشم، نفرت و وحشت بود. او پرنده بزرگی را دید که رهبرش را دنبال میکند و بهسرعت درحال نزدیک شدن است. دو شاگرد دیگر در آرایهی شکلگیری وحشت کرده بودند و از هر چیزی که داشتند برای از بین بردن آن استفاده میکردند، حتی اگر میدانستند که نمیتوانند آن را بشکنند.
وقتی فریاد گراویس را شنید، خشمش منفجر شد و با تمام قدرت غرشی خشمگین رها کرد. او صاعقه عظیمی را رها و آن را بهسمت گراویس شلیک کرد، اما گراویس فقط از کنارش رد شد. سیلویو از عصبانیت کور شده بود و حملات او با خشمش تهذیب میشد. او از تمام بدن خود برای حمله استفاده میکرد، که فقط باعث میشد مسیر هر حمله واضح شود.
سیلویو به حمله با صاعقه خود به گراویس ادامه داد. او با تمام سرعت حرکت میکرد. نفرت او به آسمان رسیده بود و داشت تمام انرژی خود را هدر میداد. وقتی گراویس را دید که از همهچیز جاخالی میدهد، عصبانیتش بیشتر شد که اصلا فایدهای نداشت. هر حملهای که از سوی او انجام میشد، منطقه وسیعی از تخریب را روی درخت بر جای میگذاشت، در حالی که گراویس تا آنجا که ممکن بود وقت تلف میکرد و ضدحمله انجام نمیداد.
درخت درگیر شد و سعی کرد سیلویو را متوقف کند، اما صاعقه شدید او هر چیزی را که به او نزدیک میشد را از بین میبرد که حتی انرژی بیشتری هدر میداد. گراویس نمیخواست صدمه دیدن درخت را ببیند و بهسمت زمین رفت. او با نشاط فریاد زد: «بجنب، بیا روی زمین بجنگیم!» و سیلویو که از عصبانیت کور شده بود او را تعقیب کرد.
گراویس عشقش را کشته بود! گراویس از بیکفایتی سیلویو برای نابود کردن برادران ارشدش استفاده کرده بود! گراویس از تمام حملاتش طفره رفته بود که سیلویو را بیشتر عصبانی کرد! در نگاه سیلویو چیزی جز گراویس وجود نداشت.
سیلویو سریعتر از گراویس بود، اما هر وقت صاعقهای را رها میکرد، ثانیهای میایستاد. او نمیتوانست درحالیکه همزمان از عنصر خود برای حرکت استفاده میکرد یک حمله انرژی کامل را نیز آزاد کند. هرچه نباشد، یک حمله با قدرت کامل نیاز به تمرکز تا آخرین ذره انرژی داشت.
هر دو ردی عظیم از صاعقه و ویرانی را در حین حرکت به سمت پایین درخت پشت سر گذاشتند. خوشبختانه، درخت متوجه شد که آنها در حال دور شدن هستند، بنابراین تصمیم گرفت شاخههای بیشتری را قربانی نکن...
کتابهای تصادفی

